English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
Other Matches
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
spare برای یدکی نگاه داشتن
spared برای یدکی نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
slush fund بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
tackled نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
shadowmask صفحهای با سوراخهایی در مقابل صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای سه رنگ
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
wedges باگوه نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
in flames دراتش
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
hangfire گیر دراتش
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
burn دراتش شهوت سوختن
burns دراتش شهوت سوختن
to g. with passion دراتش شهوت یاعشق سوختن
format استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
pass book برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
to have something at one's disposal چیزی داشتن
to have something چیزی داشتن
to believe in something به چیزی اعتقاد داشتن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to take an i. in something به چیزی دلبستگی داشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
to have experience in something آزمودگی در چیزی داشتن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have an appetite for something اشتها به چیزی داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve چیزی درچنته داشتن
to havealiking for anything ذوق چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something. به چیزی عادت داشتن
browsing نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
to nick a horse's tail بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
to be into somebody [something] <idiom> کسی [چیزی] را دوست داشتن
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
have something up one's sleeve <idiom> چیزی سری نگه داشتن
up to someone to do something <idiom> مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to have a limit [of up to something] [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to have a maximum limit [of something] [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com