English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
leading zeros صفرهای مقدم
Other Matches
pre preference مقدم بر سهام مقدم
trailing zeros صفرهای پشتی [دنباله دار] [ریاضی]
zeros کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
invert تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
inverting تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
inverts تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
zero supperssion موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
preferred مقدم
preeminent مقدم
proleptic مقدم
premiere مقدم
premiered مقدم
premieres مقدم
premiering مقدم
aforehand مقدم
frontline خط مقدم
beforehand مقدم بر
headmost مقدم
premiers مقدم
antecessor مقدم
premier مقدم
preferent مقدم
precedents مقدم
precedent مقدم
advancing مقدم
advances مقدم
advance مقدم
prior مقدم
prior to مقدم بر
previous مقدم
leading مقدم
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
advance observer دیدبان مقدم
preoccupations کار مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preferent claims دعاوی مقدم
preferred shares سهام مقدم
vaward مقدم پیشقراول
leading edge لبه مقدم
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
forward observer دیدبان مقدم
forward command post پاسگاه مقدم
apriori مقدم بر تجربه
advanced جلویی مقدم
gilt-edged مقدم ممتاز
entrepreneur مقدم کمپانی
entrepreneurs مقدم کمپانی
forego مقدم بودن بر
foregoes مقدم بودن بر
forgoes مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
forgone مقدم بودن بر
gilt edged مقدم ممتاز
preferential مقدم ترجیحی
first یکم مقدم
precedent مقدم بر مسبوق به
precedent ماقبل مقدم
precedents مقدم بر مسبوق به
precedents ماقبل مقدم
leading zero صفر مقدم
antecedent مقدم مقدمه
antecedents مقدم مقدمه
forwent مقدم بودن بر
transposes مقدم وموخرکردن
precedes مقدم بودن
transposing مقدم وموخرکردن
transpose مقدم وموخرکردن
precede مقدم بودن
preoccupation کار مقدم
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
primers ماده منفجره مقدم
primer ماده منفجره مقدم
acorn گروه آمادی مقدم
permute مقدم و موخر کردن
acorns گروه امادی مقدم
aircontroller نافر مقدم هوایی
forward air controller نافر مقدم هوایی
gilt edge مقدم درجه اول
it takes of the others بردیگران مقدم است
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
googolplex عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com