Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (10 milliseconds)
English
Persian
armed peace
صلح مسلح
Search result with all words
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
joint
مشترک بین نیروهای مسلح
disarmament
غیر مسلح کردن
mailed
مسلح
armed
مسلح
armed
مسلح شده
banditry
سرقت مسلح
armed forces
نیروهای مسلح
bandit
سارق مسلح
bandits
سارق مسلح
services
نیروهای مسلح
force
مسلح کردن
forces
مسلح کردن
forcing
مسلح کردن
arm
مسلح کردن
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
rearming
تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
moorings
سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
equip
مسلح کردن
equipping
مسلح کردن
equips
مسلح کردن
reinforced
مسلح
flat
مسلح
flattest
مسلح
rearm
دوباره مسلح شدن یا کردن
rearmed
دوباره مسلح شدن یا کردن
rearms
دوباره مسلح شدن یا کردن
reinforce
مسلح کردن
reinforces
مسلح کردن
arming
مسلح شدن
arming
مسلح کردن
deactivate
غیر مسلح کردن
deactivated
غیر مسلح کردن
deactivates
غیر مسلح کردن
deactivating
غیر مسلح کردن
forearm
از پیش مسلح کردن
forearms
از پیش مسلح کردن
garnish
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
ripe
مسلح
ripe
مسلح شدن
riper
مسلح
riper
مسلح شدن
ripest
مسلح
ripest
مسلح شدن
rearmament
دوباره مسلح شدن
disarm
غیر مسلح کردن
disarmed
غیر مسلح کردن
disarms
غیر مسلح کردن
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
cocked hat
کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
cocked hats
کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
unarmed
غیر مسلح
reinforced concrete
بتون مسلح
reinforced concrete
بتن مسلح
icing
مسلح کردن بتون فشرده کردن فولاد
cock
مسلح کردن
cocking
مسلح کردن
cocks
مسلح کردن
weapon
مسلح کردن
weapon
مسلح شده
weapons
مسلح کردن
weapons
مسلح شده
armoured
مسلح
activated mine
مین مسلح
actuate
مسلح کردن مین
actuated mine
مین مسلح شده
actuator
دستگاه مسلح کننده
armed ammunition
مهمات مسلح
armed forces courier
پیک نیروهای مسلح
armed forces police
دژبان نیروهای مسلح
armed guard
گارد مسلح
armed helicopter
هلی کوپتر مسلح
armed mine
مین مسلح
armed mine
مین مسلح شده
armed services
قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
armed to the teeth
کاملا` مسلح
armement
مسلح کردن
arming delay
تاخیر در مسلح شدن
arming range
برد مسلح شدن
arming range
مسافت مسلح شدن گلوله
arming system
سیستم مسلح کننده
arming system
دستگاه مسلح کننده
arming vane
پروانه مسلح کننده
arming vane
پروانه مسلح کننده بمب
arming wire
سیم مسلح کننده
armor
مسلح کردن زره پوش کردن
armor bearer
مسلح
armored cable
کابل مسلح
armstrong
سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
battalia
بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
characteristic actuation probability
احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
chevalier
سرباز سواره نظام و مسلح سوار
cocking circuit
مدار مسلح کننده مین
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
delay arming
مسلح کننده تاخیری
Other Matches
in arms
مسلح
weaponed
مسلح
heavily armed
کاملا مسلح
ice crete
بتون مسلح
enarm
مسلح کردن
ferroconcrete
بتون مسلح
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
to take up arms
مسلح شدن
gunship
هلیکوپتر مسلح
service component
نیروی مسلح
privateer
کشتی مسلح
poised mine
مین مسلح
pistoleer
مسلح به طپانچه
to be packing
[heat]
[colloquial]
مسلح بودن
to carry a weapon
مسلح بودن
mailed fist
نیروی مسلح
reenforce
مسلح کردن
reinforced coat
اندود مسلح
reinforced coating
اندود مسلح
unarm
غیر مسلح کردن
sword arm
دست مسلح شمشیرباز
gun moll
معشوقه دزد مسلح
reinforced concrete facing
پرده بتن مسلح
up in arms
مسلح واماده جنگ
reinforced concrete facing membrane
پرده بتن مسلح نما
heavily armed
مسلح به جنگ افزار سنگین
uncharged
غیر مسلح شارژ نشده
fitted mine
مین مسلح اماده به کار
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
privateer
درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
hoplite
سرباز پیاده مسلح یونان قدیم
joint exercise
تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
lashkar
گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
service element
عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
joint servicing
دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
joint operations
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
order arms
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
recoil operated
مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
joint petroleum office
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
revenue cutter
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
uniservice
متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
permissive action link
ضامن مسلح شدن جنگ افزاراتمی ضامن خودکار
military services
نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
geometrical percentage
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com