English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
faldstool صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
Other Matches
rocking chairs صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chair صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
benchstool نیمکت [صندلی] بدون پشتی
arm chair صندلی راحتی
armchair صندلی راحتی
armchairs صندلی راحتی
morris chair صندلی راحتی
dossel پشتی صندلی وغیره
dossal پشتی صندلی وغیره
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
windsor chair صندلی دارای پشتی منحنی
hammock chair صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
chairs صندلی
place صندلی
places صندلی
placing صندلی
box seat صندلی لژ
seated صندلی
footstool صندلی
footstools صندلی
stall صندلی
santalaceous صندلی
chair صندلی
stalling صندلی
chaired صندلی
chairing صندلی
seat صندلی
jump seat صندلی تا شو
seats صندلی
office chair صندلی اداری
easy chairs صندلی راحت
easy chair صندلی راحت
an odd chair صندلی تکی
sittings نشیمن صندلی
sitting نشیمن صندلی
drive's seat صندلی راننده
he nestles in the chair در صندلی غنوده
choir-stall صندلی بلند
folding seat صندلی تاشو
swivel chair صندلی چرخان
elbows دسته صندلی
elbowed دسته صندلی
elbow دسته صندلی
antimacassars رویهء صندلی
antimacassar رویهء صندلی
hot seat صندلی الکتریکی
hot seat صندلی برقی
shooting sticks صندلی عصایی
shooting stick صندلی عصایی
pushchairs صندلی چرخدار
pushchair صندلی چرخدار
carrycot صندلی کودک
carrycots صندلی کودک
tier ردیف صندلی
tiers ردیف صندلی
deckchair صندلی تاشو
rocking chairs صندلی گهوارهای
parliamentary seat صندلی مجلسی
camp chair صندلی تاشونده
boatswain's chair صندلی نقاله
rocking chair صندلی گهوارهای
adjustable seat صندلی متحرک
armrest دستهء صندلی
rocker صندلی گهوارهای
rockers صندلی گهوارهای
deckchairs صندلی تاشو
bucket seats صندلی یکنفری
arm دسته صندلی
bucket seat صندلی یکنفری
fishing chair صندلی در قایق ماهیگیری
wheel chair صندلی چرخ دار
armchair صندلی دسته دار
caner بافنده صندلی حصیری
twisboat chair قایق- صندلی تابدار
wheelchairs صندلی چرخ دار
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
armchairs صندلی دسته دار
seat belt کمربند صندلی هواپیما
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
baby carriage صندلی چرخدار بچه
baby carriages صندلی چرخدار بچه
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
cat nap چرت روی صندلی
wheelchair صندلی چرخ دار
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
office swivel chair صندلی گردان اداری
woolsack کرسی یا صندلی دادگاه
deck chair صندلی حصیری تاشو
cathedra [صندلی اسقف در کلیسا]
elbow chair صندلی دسته دار
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
tuffet صندلی یانشیمن کوتاه
cat sleep چرت روی صندلی
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
shooting sticks صندلی جمعشو و متحرک
electric chair صندلی اعدام الکتریکی
reseating صندلی جدید دادن
arm chair صندلی دسته دار
reseated صندلی جدید دادن
reseat صندلی جدید دادن
curule chair صندلی عاج نشان
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
reseats صندلی جدید دادن
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
back seat صندلی عقب اتومبیل
prince's feather تزئین برجسته پشت صندلی
choir-stall [صندلی های مبلی گروه کر]
casters چرخ زیر صندلی یامیز
castors چرخ زیر صندلی یامیز
castor چرخ زیر صندلی یامیز
caster چرخ زیر صندلی یامیز
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
splat میله تزئینی پشت صندلی
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
club chair صندلی دسته دار بزرگ
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
sedilia یکی از سه صندلی محراب یاصدر کلیسا
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
slats چوب مداد میله پشت صندلی
stool کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
slat چوب مداد میله پشت صندلی
high chair صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
high chairs صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
barrel chair صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
the hall seats one thousand تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
night stool صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
night chair صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
moquette پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
reservations رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservation رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
an odd chair صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
gradin یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
gradine یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
unaccommodated بدون وسایل راحتی
backless بدون پشتی
cartridge actuated device وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
musical chairs نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
tump line طناب یا تسمه کوله پشتی مال بند سینه کوله پشتی
conveniences راحتی
convenience راحتی
ease راحتی
comfortableness راحتی
relief راحتی
easing راحتی
eases راحتی
eased راحتی
davenport نیمکت راحتی
comforters راحتی بخش
pantofle کفش راحتی
slack suit لباس راحتی
sandals کفش راحتی
sandal کفش راحتی
plimsoll کفش راحتی
plimsolls کفش راحتی
fleshpots راحتی جسمانی
comforter راحتی بخش
slipper کفش راحتی
slippers کفش راحتی
shoepack کفش راحتی
shoepac کفش راحتی
easement راحتی اسایش
circulating آنچه به راحتی می چرخد
accommodations منزل وسایل راحتی
juliet کفش راحتی زنانه
peacefulness راحتی صلح جوئی
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
accommodation منزل وسایل راحتی
discomfort relief ratio بهر راحتی- ناراحتی
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
sock کفش راحتی بی پاشنه
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
sit back <idiom> راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
ease of movement سهولت حرکت راحتی مانور
whip up <idiom> به راحتی وسریع به انجام رساندن
huarache کفش راحتی پاشنه کوتاه
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
back پشتی
back door در پشتی
hindering پشتی
backrest پشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com