Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
Other Matches
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
man power
نیروی انسانی
labor
نیروی انسانی
manpower
نیروی انسانی
labored
نیروی انسانی
labour
نیروی انسانی
labors
نیروی انسانی
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
manpower development
پرورش نیروی انسانی
manpower cieling
سطح نیروی انسانی
manpower control
کنترل نیروی انسانی
scientific manpower
نیروی انسانی متخصص
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
high level manpower
نیروی انسانی بالا
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
lag rate
نسبت کسری نیروی انسانی
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
digital research inc
یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
all-rounder
همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
This dictionary has many examples of how idioms are used .
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
retention area
قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
There are many difference between Persian and English .
بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
multifunction
صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
human factor
فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
sangreal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
inhuman
فاقد خوی انسانی غیر انسانی
coulomb's law
نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
lacks
احتیاج
lack
احتیاج
needing
احتیاج
need
احتیاج
needed
احتیاج
necessitousness
احتیاج
neediness
احتیاج
lacked
احتیاج
necessity
احتیاج
demand
احتیاج
want
احتیاج
penury
احتیاج
requirement
احتیاج
need
احتیاج
lackvt
احتیاج داشتن
demands
نیاز احتیاج
overplus
بیش از احتیاج
urgent need
احتیاج مبرم
demanded
نیاز احتیاج
u. need
احتیاج مبرم
demand
نیاز احتیاج
requisite
لازمه احتیاج
requirement
تقاضا احتیاج
redundant
مازاد بر احتیاج
superimposed
مازاد بر احتیاج
needle point to say
احتیاج بگفتن نیست
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
answer
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
needed
نیازمندی در احتیاج داشتن
need
نیازمندی در احتیاج داشتن
needing
نیازمندی در احتیاج داشتن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
you're telling me
<idiom>
احتیاج نیست به من بگی
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
answered
جواب احتیاج را دادن
answers
جواب احتیاج را دادن
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
served
رفع کردن براوردن احتیاج
needed
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
serve
رفع کردن براوردن احتیاج
featherbed
بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
serves
رفع کردن براوردن احتیاج
i heed your help
به مساعدت شما احتیاج دارم
urgency of need
حیاتی بودن احتیاج به اماد
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
need
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
nonverbal
بدون احتیاج باستفاده از زبان
put up
<idiom>
توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
four freedoms
دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
humane
<adj.>
انسانی
industrial water
اب صنعتی
industrial
صنعتی
hu man
انسانی
neoanthropic
نو انسانی
humans
انسانی
technical
صنعتی
high wrought
صنعتی
humanitarian
<adj.>
انسانی
human
انسانی
humane
انسانی
manufacturing
صنعتی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
artificial magnet
مغناطیس صنعتی
art bronze
برنز صنعتی
industrial workers
کارگران صنعتی
plant
واحد صنعتی
plants
واحد صنعتی
litterae humaniores
علوم انسانی
mechnical
ماشینی صنعتی
cut-throat
غیر انسانی
humanised
انسانی کردن
humanises
انسانی کردن
artistical
هنرامیز صنعتی
superhuman
مافوق انسانی
non-human
غیر انسانی
unknowable
ماوراتجربیات انسانی
trade effluent
فضولات صنعتی
industrial unions
اتحادیههای صنعتی
industrial unit
واحد صنعتی
vertical union
اتحادیه صنعتی
industrialism
سیستم صنعتی
industrial wastewater
فاضلاب صنعتی
liberal arts
علوم انسانی
engineering workshop
کارگاه صنعتی
technical grade
خلوص صنعتی
non human
غیر انسانی
humanising
انسانی کردن
commercial efficiency
بازده صنعتی
humanize
انسانی کردن
industrialization
صنعتی سازی
dehumanized
نا انسانی کردن
industrialization
صنعتی شدن
dehumanize
نا انسانی کردن
dehumanising
نا انسانی کردن
dehumanises
نا انسانی کردن
industrialization
صنعتی کردن
humanization
انسانی کردن
industrializing
صنعتی کردن
dehumanizes
نا انسانی کردن
humanized
انسانی کردن
humanizes
انسانی کردن
humanizing
انسانی کردن
industrialises
صنعتی کردن
industrialising
صنعتی کردن
industrialize
صنعتی کردن
applied economics
اقتصاد صنعتی
dehumanizing
نا انسانی کردن
dehumanised
نا انسانی کردن
artful
ماهرانه صنعتی
human skill
مهارت انسانی
industrial area
منطقه صنعتی
industrial revolution
انقلاب صنعتی
industrial consumption
مصرف صنعتی
valve
شیر صنعتی
polytechnical
دانشکده صنعتی
artless
غیر صنعتی
humanly
بطور انسانی
industrial union
اتحادیه صنعتی
industrial switch
کلید صنعتی
polytechnics
دانشکده صنعتی
industrial building
ساختمان صنعتی
polytechnic
دانشکده صنعتی
industrial building
بنای صنعتی
industrializes
صنعتی کردن
hordes
رمه انسانی
horde
رمه انسانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com