Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English
Persian
sick industry
صنعت بیمار
Other Matches
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
woozier
بیمار
sickest
بیمار
ill
بیمار
ill-
بیمار
ills
بیمار
bedrid
بیمار
bedridden
بیمار
patient
بیمار
wooziest
بیمار
woozy
بیمار
sick
بیمار
sickly
بیمار
sicklier
بیمار
patients
بیمار
sickliest
بیمار
pulmonic
بیمار
bedfast
بیمار
maniac
بیمار مانیایی
sick of love
بیمار عشق
psyho
بیمار روانی
podagric
بیمار نقرس
outpatient
بیمار سرپایی
sick nurse
پرستار بیمار
out-patients
بیمار سرپائی
out-patient
بیمار سرپائی
dangeously sick
سخت بیمار
inpatient
بیمار بستری
languideyes
چشمان بیمار
look for
بیمار بودن
love sick
بیمار عشق
maniacs
بیمار مانیایی
psychopath
بیمار روانی
homesick
بیمار وطن
psychotic
بیمار روانی
sickroom
اتاق بیمار
sickrooms
اتاق بیمار
patient
بیمار مریض
patients
بیمار مریض
psychopaths
بیمار روانی
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
languishing
بیمار عشق شدن
bedpan
لگن بیمار بستری
bedpans
لگن بیمار بستری
languishes
بیمار عشق شدن
languished
بیمار عشق شدن
languish
بیمار عشق شدن
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
happy go lucky
اسان گذران بیمار
carer
مراقبو تیماردار بیمار
unhealthy
غیر سالم بیمار
you will become sick
شما بیمار میشوید
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
The patient went off in a faint
بیمار غش کرد ( از حال رفت )
rehabilitant
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
strecher
تخت روان حمل بیمار
The patients hrart stopped beating.
قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
packing sheet
حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
to overdose a patient
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
Smoking makes you ill and it is also expensive.
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
industries
صنعت
craftsman trade
صنعت
industry
صنعت
trade
صنعت
arts
صنعت
traded
صنعت
craft
صنعت
crafts
صنعت
art
صنعت
artless
بی صنعت
eliza
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
technologies
صنعت شناسی
oil industry
صنعت نفت
metal working industry
صنعت فلزکاری
iron industry
صنعت اهن
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
labour intensive industry
صنعت کاربر
palinode
صنعت انکار
philotechnic
صنعت دوست
cottage industry
صنعت روستایی
cottage industries
صنعت روستایی
weak industry
صنعت کساد
weak industry
صنعت ضعیف
technology
صنعت شناسی
textile industry
صنعت بافندگی
textile industry
صنعت نساجی
mysteries
صنعت هنر
structrual engineering industry
صنعت سازه
mystery
صنعت هنر
manufacturing
صنعت ساخت
service industry
صنعت خدمات
plastic industry
صنعت پلاستیک
industrial espionage
جاسوسی در صنعت
similes
صنعت تشبیه
simile
صنعت تشبیه
chiasmus
صنعت قلب
contracting industry
صنعت ساختمان
declining industry
صنعت رو به زوال
domestic industry
صنعت داخلی
handicraft
صنعت دستی
computer industry
صنعت کامپیوتر
competitive industry
صنعت رقابتی
ceramics industry
صنعت سرامیک
industrialism
صنعت گرایی
antistrophe
صنعت تجنیس
artificer
صنعت کار
automotive
صنعت اتومبیل
automotive industry
صنعت اتومبیل
motorcar industry
صنعت اتومبیل
industrialist
صنعت کار
hyperbole
صنعت اغراق
electric industry
صنعت برق
family industry
صنعت خانوادگی
agro industry
کشت و صنعت
filmdom
صنعت سینما
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
infant industry
صنعت نوزاد
extractive industry
صنعت استخراجی
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
industrialist
صاحب صنعت
industrialists
صنعت کار
export industry
صنعت صادراتی
industrialists
صاحب صنعت
haniwork
صنعت دست
talkie
صنعت فیلم ناطق
shipping trade
صنعت حمل و نقل
talkies
صنعت فیلم ناطق
confectionery
صنعت شیرینی سازی
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
metaphor
صنعت استعاره کنایه
transport trade
صنعت حمل و نقل
transport industry
صنعت حمل و نقل
counterpoint
صنعت ترکیب الحان
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
handicraft
صنعت دستی حرفه
carrying trade
صنعت حمل و نقل
beaver
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver fur
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
transport business
صنعت حمل و نقل
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
declining industry
صنعت درحال تنزل
barrier to entry
منع ورود به صنعت
electrotechnology
شناخت صنعت برق
expanding industry
صنعت در حال گسترش
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry
صنعت ملی شده
machine building industry
صنعت ماشین سازی
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
metaphors
صنعت استعاره کنایه
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
location of industry
تعیین مکان صنعت
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
sick industry
صنعت عقب مانده
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
elaborately
ازروی صنعت و نازک کاری
cuttler
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
extended industry standard architecture
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
globe valve
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
globe valve
شیر سوپاپی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
eisa
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
aviationelectronic
بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
poor prospects for the steel industry
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
industrial
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
electrometallurgy
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood
شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com