Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (9 milliseconds)
English
Persian
textile industry
صنعت نساجی
Search result with all words
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
Other Matches
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
the textile art
نساجی
Manila
از الیاف گیاهی نساجی
looming
دستگاه بافندگی نساجی
loomed
دستگاه بافندگی نساجی
looms
دستگاه بافندگی نساجی
loom
دستگاه بافندگی نساجی
Luddite
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddites
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
craftsman trade
صنعت
artless
بی صنعت
trade
صنعت
crafts
صنعت
art
صنعت
arts
صنعت
industry
صنعت
industries
صنعت
craft
صنعت
traded
صنعت
metal working industry
صنعت فلزکاری
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
haniwork
صنعت دست
industrialist
صنعت کار
domestic industry
صنعت داخلی
industrial espionage
جاسوسی در صنعت
industrialist
صاحب صنعت
infant industry
صنعت نوزاد
mysteries
صنعت هنر
labour intensive industry
صنعت کاربر
manufacturing
صنعت ساخت
technology
صنعت شناسی
cottage industry
صنعت روستایی
cottage industries
صنعت روستایی
weak industry
صنعت کساد
weak industry
صنعت ضعیف
mystery
صنعت هنر
textile industry
صنعت بافندگی
chiasmus
صنعت قلب
structrual engineering industry
صنعت سازه
sick industry
صنعت بیمار
service industry
صنعت خدمات
plastic industry
صنعت پلاستیک
philotechnic
صنعت دوست
palinode
صنعت انکار
oil industry
صنعت نفت
technologies
صنعت شناسی
iron industry
صنعت اهن
motorcar industry
صنعت اتومبیل
automotive industry
صنعت اتومبیل
automotive
صنعت اتومبیل
artificer
صنعت کار
antistrophe
صنعت تجنیس
agro industry
کشت و صنعت
industrialism
صنعت گرایی
similes
صنعت تشبیه
hyperbole
صنعت اغراق
handicraft
صنعت دستی
simile
صنعت تشبیه
ceramics industry
صنعت سرامیک
electric industry
صنعت برق
export industry
صنعت صادراتی
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
extractive industry
صنعت استخراجی
declining industry
صنعت رو به زوال
contracting industry
صنعت ساختمان
industrialists
صاحب صنعت
industrialists
صنعت کار
filmdom
صنعت سینما
competitive industry
صنعت رقابتی
computer industry
صنعت کامپیوتر
family industry
صنعت خانوادگی
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
shipping trade
صنعت حمل و نقل
carrying trade
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
transport trade
صنعت حمل و نقل
transport business
صنعت حمل و نقل
transport industry
صنعت حمل و نقل
beaver fur
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
location of industry
تعیین مکان صنعت
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
barrier to entry
منع ورود به صنعت
expanding industry
صنعت در حال گسترش
electrotechnology
شناخت صنعت برق
talkies
صنعت فیلم ناطق
declining industry
صنعت درحال تنزل
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
metaphor
صنعت استعاره کنایه
metaphors
صنعت استعاره کنایه
talkie
صنعت فیلم ناطق
handicraft
صنعت دستی حرفه
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
nationalized industry
صنعت ملی شده
confectionery
صنعت شیرینی سازی
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
sick industry
صنعت عقب مانده
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
counterpoint
صنعت ترکیب الحان
machine building industry
صنعت ماشین سازی
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
elaborately
ازروی صنعت و نازک کاری
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
aviationelectronic
بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
globe valve
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
globe valve
شیر سوپاپی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
industrial
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
eisa
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
extended industry standard architecture
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
poor prospects for the steel industry
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Hollywood
شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
electrometallurgy
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com