English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
weak industry صنعت کساد
Other Matches
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
dullest کساد
dulled کساد
dullness کساد
sluggish کساد
depression کساد
depressions کساد
duller کساد
dulls کساد
dulling کساد
stagnant کساد
slack کساد
dull کساد
slacks کساد
inactive کساد
slackest کساد
tightest کساد
off کساد
tighter کساد
tight کساد
dead market بازار کساد
insensitivity جامد کساد
insensitive جامد کساد
statgnate کساد شدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
To depress the market . بازار را کساد کردن
stagnates خوابیدن کساد شدن
slacks کساد کردن گشاد
stagnated خوابیدن کساد شدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
There is a slump ( recession ) . کاروکاسبی کساد است
slackest کساد کردن گشاد
slack کساد کردن گشاد
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
artless بی صنعت
art صنعت
craftsman trade صنعت
crafts صنعت
craft صنعت
traded صنعت
industries صنعت
trade صنعت
industry صنعت
arts صنعت
iron industry صنعت اهن
labour intensive industry صنعت کاربر
manufacturing industry صنعت کارخانهای
metal working industry صنعت فلزکاری
industrial espionage جاسوسی در صنعت
haniwork صنعت دست
filmdom صنعت سینما
infant industry صنعت نوزاد
family industry صنعت خانوادگی
extractive industry صنعت استخراجی
export industry صنعت صادراتی
domestic industry صنعت داخلی
declining industry صنعت رو به زوال
electric industry صنعت برق
oil industry صنعت نفت
palinode صنعت انکار
cottage industry صنعت روستایی
cottage industries صنعت روستایی
weak industry صنعت ضعیف
textile industry صنعت بافندگی
textile industry صنعت نساجی
structrual engineering industry صنعت سازه
sick industry صنعت بیمار
service industry صنعت خدمات
plastic industry صنعت پلاستیک
philotechnic صنعت دوست
manufacturing صنعت ساخت
contracting industry صنعت ساختمان
technologies صنعت شناسی
motorcar industry صنعت اتومبیل
industrialist صاحب صنعت
automotive industry صنعت اتومبیل
automotive صنعت اتومبیل
industrialist صنعت کار
artificer صنعت کار
industrialists صاحب صنعت
similes صنعت تشبیه
industrialists صنعت کار
craftsman هنرپیشه صنعت گر
antistrophe صنعت تجنیس
agro industry کشت و صنعت
mystery صنعت هنر
mysteries صنعت هنر
technology صنعت شناسی
computer industry صنعت کامپیوتر
competitive industry صنعت رقابتی
hyperbole صنعت اغراق
simile صنعت تشبیه
chiasmus صنعت قلب
craftsmen هنرپیشه صنعت گر
industrialism صنعت گرایی
ceramics industry صنعت سرامیک
handicraft صنعت دستی
counterpoint صنعت ترکیب الحان
beaver خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
transport industry صنعت حمل و نقل
confectionery صنعت شیرینی سازی
handicraft صنعت دستی حرفه
transport business صنعت حمل و نقل
shipping trade صنعت حمل و نقل
carrying trade صنعت حمل و نقل
carrying business صنعت حمل و نقل
carrying-trade صنعت حمل و نقل
beaver fur خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
transport trade صنعت حمل و نقل
metaphor صنعت استعاره کنایه
electrotechnology شناخت صنعت برق
expanding industry صنعت در حال گسترش
non ferrous metal industry صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry صنعت ملی شده
barrier to entry منع ورود به صنعت
iron and steel working industry صنعت اهن و فولاد
machine building industry صنعت ماشین سازی
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
location of industry تعیین مکان صنعت
metaphors صنعت استعاره کنایه
industrially ازلحاظ کار و صنعت
constant cost industry صنعت هزینههای ثابت
talkies صنعت فیلم ناطق
talkie صنعت فیلم ناطق
declining industry صنعت درحال تنزل
sick industry صنعت عقب مانده
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
small scale industry صنعت به مقیاس کوچک
plaiting machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
plaiter دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
cuttler دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
elaborately ازروی صنعت و نازک کاری
cuttler دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
long run industry supply curve منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
location of industry تعیین محل استقرار صنعت
eisa معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
extended industry standard architecture معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
aviationelectronic بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
globe valve شیر بشقابی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
globe valve شیر سوپاپی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
location theory نظریه تعیین محل استقرار صنعت
industrial دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
poor prospects for the steel industry دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Hollywood شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
electrometallurgy صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
technology قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
ada زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com