Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 250 (15 milliseconds)
English
Persian
invoice
صورت
invoiced
صورت
invoices
صورت
invoicing
صورت
file
صورت
filed
صورت
shape
صورت
shapes
صورت
list
صورت
slip
صورت
slipped
صورت
slips
صورت
face
صورت
faces
صورت
listing
صورت
listings
صورت
statement
صورت
statements
صورت
image
صورت
images
صورت
medal
صورت
medals
صورت
roster
صورت
rosters
صورت
constellation
صورت
constellations
صورت
hue
صورت
hues
صورت
roll
صورت
rolled
صورت
rolls
صورت
phase
صورت
phased
صورت
phases
صورت
effigies
صورت
effigy
صورت
form
صورت
formed
صورت
forms
صورت
version
صورت
versions
صورت
physiognomies
صورت
physiognomy
صورت
figure
صورت
figures
صورت
figuring
صورت
coat card
صورت
facies
صورت
kalendar
صورت
mazard
صورت
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
conformer
هم صورت
conformational isomers
هم صورت
circumstantially
در صورت
providing
در صورت
visages
رو صورت
visage
رو صورت
freckle
لک صورت
powdering
پودر صورت
bill of goods
صورت کالا
bill of exceptions
صورت استثنائات
powders
پودر صورت
accomplishes
صورت گرفتن
ever-
درهر صورت
accomplishing
صورت گرفتن
standard form
صورت متعارف
complement form
صورت متمم
complement form
صورت متممی
facial
مربوط به صورت
clear text
به صورت کشف
It didnt come off. It didnt take place.
صورت نگرفت
on the Q.T.
<idiom>
به صورت سری
to take an inventory of
صورت دارایی
ever
درهر صورت
programme of work
صورت کارها
bill of sale
صورت فروش
faceless
بدون صورت
the brush
صورت گری
certificate of expenditure
صورت هزینه
celestial body
صورت فلکی
to put in to shape
سر و صورت دادن
carte
صورت غذا
face powders
پودر صورت
face powder
پودر صورت
transfiguration
تبدیل صورت
veiling
تور صورت
waveform
به صورت موج
white face
جانورسفید صورت
serial
و به صورت سری
portraiture
نقاشی از صورت
face cream
کرم صورت
powder
پودر صورت
bill of material
صورت قطعات
bill of quantities
صورت مقداری
sales check
صورت فروش
unfigured
بی صورت ساده
sentential form
صورت جملهای
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
breadboard
می صورت گیرد
sick list
صورت بیماران
similitude
شباهت صورت
stop list
صورت متخلفین
serials
و به صورت سری
BS
صورت فروش
list of promotiona
صورت ترفیعات
constellations
صورت فلکی
semblance
صورت فاهر
bill of fare
صورت غذا
bills of fare
صورت غذا
impanel
در صورت نوشتن
formalism
صورت گرایی
erythema
گل انداختن صورت
externallze
صورت فاهردادن
f.artery
شریان صورت
face card
ورق صورت
record
صورت مذاکرات
constellation
صورت فلکی
imbody
صورت خارجی
inventory
صورت اموال
inventory
صورت کالا
minutes
صورت جلسه
forgery
صورت سازی
forgeries
صورت سازی
incarnations
صورت خارجی
incarnation
صورت خارجی
burbling
جوش صورت
burbles
جوش صورت
burbled
جوش صورت
transformation
تبدیل صورت
if necessary
در صورت لزوم
if so
در صورت مثبت
if possible
در صورت توانایی
schedule
صورت فهرست
scheduled
صورت فهرست
schedules
صورت فهرست
free list
صورت مجانی ها
minute
صورت جلسه
if need be
در صورت بایست
burble
جوش صورت
accomplish
صورت گرفتن
outward show
صورت فاهر
outside appearance
صورت فاهر
decrepitation
صورت نمکی
if possible
در صورت امکان
on foot
به صورت پیاده
difference tone
صورت افتراقی
court card
صورت :شاه
pictogram
صورت نگاشت
normal form
صورت عادی
processionize
صورت مجلس
proces verbal
صورت مجلس
primordial image
صورت ازلی
formation
صورت بندی
conditionality
صورت شرطی
pictography
صورت نگاری
pictograph
صورت نگاره
reorganization
صورت جدید
nominal list
صورت اسامی
matricula
صورت اعضا
enumeration
صورت ریز
roster
صورت نگهبانی
roster
صورت کار
rosters
صورت نگهبانی
rosters
صورت کار
archetypes
صورت ازلی
archetype
صورت ازلی
numerator
صورت کسر
isolating
به صورت الکتریکی
normalized form
صورت هنجار
isolates
به صورت الکتریکی
isolate
به صورت الکتریکی
normal form
صورت هنجار
long robe
صورت کشیده
manageable
<adj.>
صورت پذیر
makeable
<adj.>
صورت پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
صورت پذیر
feasible
<adj.>
صورت پذیر
to the casual eye
<adv.>
به صورت ظاهر
doable
<adj.>
صورت پذیر
contrivable
<adj.>
صورت پذیر
achievable
<adj.>
صورت پذیر
at first glance
<adv.>
به صورت ظاهر
make something happen
صورت دادن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
صورت پذیر
asterism
صورت فلکی
formulation
صورت بندی
makable
<adj.>
صورت پذیر
workable
<adj.>
صورت پذیر
executable
<adj.>
صورت پذیر
practicable
<adj.>
صورت پذیر
carry into effect
صورت دادن
at face value
<adv.>
به صورت ظاهر
aspect
صورت فاهر
implement
صورت دادن
form
صورت دیس
put ineffect
صورت دادن
formed
صورت دیس
at all events
درهر صورت
in no case
به هیچ صورت
forms
صورت دیس
aspects
صورت فاهر
actualise
[British]
صورت دادن
apparition
صورت وهمی
apparitions
صورت وهمی
put into effect
صورت دادن
fulfill
[American]
صورت گرفتن
actualize
صورت دادن
carry ineffect
صورت دادن
carry out
صورت دادن
put inpractice
صورت دادن
facet
صورت کوچک
move
تبدیل صورت
statement
صورت وضعیت
statement
صورت حساب
anyhow
در هر صورت بهرجهت
plural
صورت جمع
facets
صورت کوچک
nomenelature
صورت اسامی
in memory of
<idiom>
به صورت رایگان
a face-pack
ماسک صورت
crackling
صورت نمکی
accomplish
صورت گرفتن
invoicing
صورت کردن
make a reality
صورت گرفتن
execute
صورت گرفتن
invoice
صورت کردن
statements
صورت وضعیت
put into practice
صورت گرفتن
list
صورت کردن
invoiced
صورت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com