Dictiornary-Farsi | صورتش باد (ورم ) کرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Her Face has swollen.	صورتش باد (ورم ) کرده


Other Matches

It showed on his face.	از صورتش پیدا بود
Her face was sun-burnt.	صورتش درآفتاب سوخت
Her face went white.	صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
He latherd his chin before shaving.	قبل از اصلاح صورتش را کف صابون مالید
He cut himself while shaving.	موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
unconsciously	غش کرده
off the trail	پی گم کرده
turgid <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
puffed <adj.>	پف کرده
infusions	دم کرده
bloat	پف کرده
infusion	دم کرده
gelid	یخ کرده
bouffant	پف کرده
puff pastry	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
souffles	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
unconscious	غش کرده
beastby	کرده
souffle	پف کرده
soufflTs	پف کرده
overage	کم رشد کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
painted	رنگ کرده
intumescent	اماس کرده
full-grown	رشدکامل کرده
intumescent	باد کرده
blown	ورم کرده
iced ppa	خنک کرده
blubbery	ورم کرده
deep-rooted	ریشه کرده
tinned	قوطی کرده
airless	گرفته یا دم کرده
restrained	لگام کرده
began	شروع کرده
bunged up	باد کرده
in flower	شکوفه کرده
wedded	ازدواج کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
it is very easily done	کرده میشود
refined	تمیز کرده
rooted	ریشه کرده
sweated	عرق کرده
bendon	نیت کرده
mistaken	اشتباه کرده
sawn	اره کرده
grown	رشد کرده
clarified	صاف کرده
let it be done	کرده شود
beheld	مشاهده کرده
pulled	خشک کرده
educated	تحصیل کرده
billowy	باد کرده
inwrought	از تو کار کرده
picked	پاک کرده
chose	انتخاب کرده
whey	شیرچرخ کرده
protuberant	باد کرده
baggily	بطورباد کرده
begotten	تولید کرده
nodular	ورم کرده
swollen	اماس کرده
fled	فرار کرده
purified	پاک کرده
iced	خنک کرده
risen	طلوع کرده
strained	صاف کرده
unruffled	ارام کرده
puffed <adj.>	باد کرده
swollen	ورم کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
grown-up	رشد کرده
grown-ups	رشد کرده
fecit	درست کرده
inveterate	ریشه کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
carpeted	فرش کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
farthingale	دامن پف کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
tumid <adj.>	باد کرده
testate	وصیت کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
fretty	اماس کرده
fubsy	قوز کرده
turgid <adj.>	باد کرده
shot	اصابت کرده
shots	اصابت کرده
get	کسب کرده
gets	کسب کرده
getting	کسب کرده
hidden	پنهان کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
deep rooted	ریشه کرده
ghi	کره اب کرده
full grown	رشدکامل کرده
ventricular	باد کرده
tumescent	ورم کرده
indrawn	جذب کرده
self taught	تحصیل کرده
distent	ورم کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
fried	سرخ کرده
warm infusion	چیز دم کرده
ghee	کره اب کرده
fucate	رنگ کرده
puffy <adj.>	باد کرده
knotted	ازدحام کرده
decorated	زینت کرده
farcie	دلمه کرده
they have done their work	را کرده اند
smoothfaced	صاف کرده
tumid	اماس کرده
enrooted	ریشه کرده
farci	دلمه کرده
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
broiled meat	گوشت سرخ کرده
dried fruit	میوه خشک کرده
grenadine	مرغ دلمه کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
cecils	قیمه سرخ کرده
clerisy	طبقه تحصیل کرده
The door is jammed.	در گیر کرده است.
the tribes are all up	طغیان کرده اند
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
fry	گوشت سرخ کرده
frying	گوشت سرخ کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
tumescent	اماس کرده اماسیده
saute	در روغن سرخ کرده
de-	کرده را خنثی کردن
angrier	ورم کرده دژم
angriest	ورم کرده دژم
angry	ورم کرده دژم
ranker	افسر سربازی کرده
fries	گوشت سرخ کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
stum	اب انگورتازه درخم کرده
they are on strike	اعتصاب کرده اند
trigmous	سه بار عروسی کرده
tumid	ورم کرده متورم
married	عروسی کرده متاهل
turgescent	باد کرده پرطمطراق
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
begun	شروع کرده یا شده
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
cultured	مهذب تحصیل کرده
self educated	پیش خودتحصیل کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
you are mistaken	اشتباه کرده اید
foreseen	پیش بینی کرده
borne	تحمل کرده یاشده
forgotten	فراموش کرده یا شده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
made-up	مصنوعی بزک کرده
ingrained	دیرینه ریشه کرده
made up	مصنوعی بزک کرده
neutralized	بیطرف کرده شده
i own to having done it	اقرار دارم که ان کار را کرده ام
They have seized ( dominated) the country.	مملکت را قبضه کرده اند
the wound is rankling	زخم چرک کرده است
testate	متوفایی که وصیت کرده باشد
Have you had a blowle movement today ?	شکمتان امروز کار کرده ؟
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
neutralized states	دول بیطرف کرده شده
It is preying on my mind.	خیالم را ناراحت کرده است
pure nitric acid	تیزاب خالص یا تیز کرده
it needs to be done carefully	باید بدقت کرده شود
rechauffe	خوراک دوباره گرم کرده
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
if he has found it	اگر ان را پیدا کرده باشد
yuppie	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
i was in an awkword p	بد جوری گیر کرده بودم
yuppies	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
i have served in the navy	در نیروی دریایی خدمت کرده ام
She is blinded by passion .	شهوت او را کور کرده است
puff pastry	شیرینی دارای خامهی پف کرده
he was inured to drudgery	بجان کنی خو کرده بود
no pay nowork	پول ندهندکار هم کرده نمیشود
he is on the wrong scent	سر رشته کار را گم کرده است