Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
difference tone
صورت افتراقی
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
differential
افتراقی
differentials
افتراقی
discriminant validity
اعتبار افتراقی
differential reinforcement
تقویت افتراقی
differential threshold
استانه افتراقی
discriminal process
فرایند افتراقی
discriminatory response
پاسخ افتراقی
discriminated operant
کنش گر افتراقی
discriminal dispersion
پراکندگی افتراقی
differential diagnosis
تشخیص افتراقی
differential psychology
روانشناسی افتراقی
discrimination learning
یادگیری افتراقی
differential sensitivity
حساسیت افتراقی
differential validity
اعتبار افتراقی
discriminative stimulus
محرک افتراقی
differential scoring
نمره گذاری افتراقی
differential conditioning
شرطی سازی افتراقی
differential prediction
پیش بینی افتراقی
discriminated operant
رفتار عامل افتراقی
multiple differential prediction
پیش بینی افتراقی چند متغیری
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
hues
صورت
medal
صورت
phases
صورت
kalendar
صورت
physiognomies
صورت
list
صورت
slips
صورت
hue
صورت
slip
صورت
physiognomy
صورت
formed
صورت
forms
صورت
image
صورت
images
صورت
constellations
صورت
form
صورت
effigy
صورت
versions
صورت
face
صورت
faces
صورت
figure
صورت
version
صورت
facies
صورت
figuring
صورت
figures
صورت
effigies
صورت
constellation
صورت
statement
صورت
filed
صورت
visage
رو صورت
visages
رو صورت
circumstantially
در صورت
roll
صورت
shape
صورت
shapes
صورت
file
صورت
rosters
صورت
invoice
صورت
statements
صورت
invoices
صورت
invoicing
صورت
coat card
صورت
roster
صورت
slipped
صورت
freckle
لک صورت
medals
صورت
rolled
صورت
listing
صورت
phased
صورت
phase
صورت
mazard
صورت
invoiced
صورت
conformational isomers
هم صورت
conformer
هم صورت
rolls
صورت
providing
در صورت
listings
صورت
clear text
به صورت کشف
normalized form
صورت هنجار
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
It didnt come off. It didnt take place.
صورت نگرفت
normal form
صورت هنجار
complement form
صورت متممی
constellations
صورت فلکی
statements
صورت وضعیت
complement form
صورت متمم
statements
صورت حساب
facial
مربوط به صورت
on the Q.T.
<idiom>
به صورت سری
ever
درهر صورت
court card
صورت :شاه
conditionality
صورت شرطی
semblance
صورت فاهر
in memory of
<idiom>
به صورت رایگان
crackling
صورت نمکی
bill of sale
صورت فروش
ever-
درهر صورت
bill of fare
صورت غذا
bills of fare
صورت غذا
a face-pack
ماسک صورت
normal form
صورت عادی
numerator
صورت کسر
face cream
کرم صورت
pictogram
صورت نگاشت
formation
صورت بندی
sales check
صورت فروش
outside appearance
صورت فاهر
sentential form
صورت جملهای
face card
ورق صورت
sick list
صورت بیماران
similitude
شباهت صورت
on foot
به صورت پیاده
standard form
صورت متعارف
stop list
صورت متخلفین
formalism
صورت گرایی
the brush
صورت گری
powders
پودر صورت
rosters
صورت کار
rosters
صورت نگهبانی
programme of work
صورت کارها
pictograph
صورت نگاره
archetypes
صورت ازلی
archetype
صورت ازلی
pictography
صورت نگاری
enumeration
صورت ریز
erythema
گل انداختن صورت
outward show
صورت فاهر
externallze
صورت فاهردادن
f.artery
شریان صورت
primordial image
صورت ازلی
proces verbal
صورت مجلس
roster
صورت نگهبانی
roster
صورت کار
powdering
پودر صورت
powder
پودر صورت
formed
صورت دیس
constellation
صورت فلکی
decrepitation
صورت نمکی
forms
صورت دیس
waveform
به صورت موج
white face
جانورسفید صورت
greasepaint
صورت گرتماشاخانه
BS
صورت فروش
face powder
پودر صورت
face powders
پودر صورت
faceless
بدون صورت
form
صورت دیس
apparitions
صورت وهمی
record
صورت مذاکرات
to put in to shape
سر و صورت دادن
to take an inventory of
صورت دارایی
transfiguration
تبدیل صورت
formulation
صورت بندی
serials
و به صورت سری
serial
و به صورت سری
unfigured
بی صورت ساده
processionize
صورت مجلس
veiling
تور صورت
apparition
صورت وهمی
statement
صورت وضعیت
put into practice
صورت گرفتن
put into effect
صورت گرفتن
list
صورت کردن
polls
صورت اراء
polled
صورت اراء
poll
صورت اراء
bring into being
صورت گرفتن
actualise
[British]
صورت دادن
actualize
صورت دادن
carry ineffect
صورت دادن
carry out
صورت دادن
implement
صورت دادن
impanel
در صورت نوشتن
imbody
صورت خارجی
put ineffect
صورت دادن
bill of material
صورت قطعات
make a reality
صورت گرفتن
fulfill
[American]
صورت گرفتن
execute
صورت گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com