English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
English Persian
furbish صورت تازه دادن به
furbished صورت تازه دادن به
furbishes صورت تازه دادن به
furbishing صورت تازه دادن به
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
rallied سرو صورت تازه گرفتن
rallies سرو صورت تازه گرفتن
rally سرو صورت تازه گرفتن
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
revivified نیروی تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن به
replenishes ذخیره تازه دادن
replenishing ذخیره تازه دادن
rejuvenesce زندگی تازه دادن به
reseat نشیمنگاه تازه دادن
replenished ذخیره تازه دادن
refreshed نیروی تازه دادن به
revivifying نیروی تازه دادن
reinvigorate نیروی تازه دادن به
revivify نیروی تازه دادن
revivifies نیروی تازه دادن
replenish ذخیره تازه دادن
reseats نشیمنگاه تازه دادن
reseating نشیمنگاه تازه دادن
refresh نیروی تازه دادن به
reseated نشیمنگاه تازه دادن
revitalizes قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised قدرت و زندگی تازه دادن
rally نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallied نیروی تازه دادن به گرد امدن
refinish صیقل یا رنگ و روغن تازه دادن به
rallies نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
reincarnate تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
effectuate انجام دادن صورت دادن
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
put inpractice صورت دادن
actualize صورت دادن
carry ineffect صورت دادن
make something happen صورت دادن
to put in to shape سر و صورت دادن
put ineffect صورت دادن
carry out صورت دادن
implement صورت دادن
actualise [British] صورت دادن
carry into effect صورت دادن
put into effect صورت دادن
exteriorization صورت خارجی دادن به
to give an examination صورت امتحان دادن
organising سرو صورت دادن
transfiguring تغییر صورت دادن
incarnate صورت خارجی دادن
transfigures تغییر صورت دادن
transfigured تغییر صورت دادن
organize سرو صورت دادن
organises سرو صورت دادن
organizes سرو صورت دادن
transfigure تغییر صورت دادن
organizing سرو صورت دادن
epitomised صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized صورت خارجی به چیزی دادن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
exteriorize بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
newlywed تازه داماد تازه عروس
binds چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
overflows بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
islamize بصورت اسلامی در اوردن صورت اسلامی دادن به
overflowed بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflow بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
shift keys که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
shift key که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
freshest تازه
recent تازه
modern تازه
newfangled مد تازه
new born تازه
newfashioned تازه
newest تازه
green تازه
greenest تازه
fresh تازه
new تازه
new- تازه
young تازه
younger تازه
inchoative تازه
dewy تازه
new fallen تازه
mint a mint condition تازه تازه
dewiest تازه
dewier تازه
fresh- تازه
new fashioned تازه
the new world تازه
red hot تازه
newer تازه
up-to-date تازه
up to date تازه
new laid تازه
brand new تر و تازه
scion تازه
new-laid تازه
scions تازه
post glacial تازه
renewed تازه
fresh تازه کردن
brides تازه عروس
bride تازه عروس
freshen تازه کردن
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
sup.latest or last تازه گذشته
refreshment تازه سازی
refreshments تازه سازی
tenderfoot تازه کار
beginner تازه کار
beginners تازه کار
freshened تازه کردن
freshest تازه کردن
freshening تازه کردن
new-laid تازه گذاشته
nascence تازه پیداشدگی
new laid تازه گذاشته
fresh- تازه کردن
novice تازه کار
late تازه گذشته
greener تازه کار
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
verdured تازه سرسبز
young ice یخ تازه بسته
freshens تازه کردن
ultramodern بسیار تازه
rookie تازه کار
novices تازه کار
immigrant تازه وارد
refreshed تازه کردن
brand-new بکلی نو یا تازه
to bring in تازه اوردن
refreshes تازه کردن
reprint چاپ تازه
refreshing تازه کننده
refreshingly تازه کننده
recuperation رمق تازه
recuperation نیروی تازه
to innovate in تازه اوردن
refresh تازه کردن
juniors زودتر تازه تر
junior زودتر تازه تر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com