English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
invoice صورت حساب سیاهه
invoiced صورت حساب سیاهه
invoices صورت حساب سیاهه
invoicing صورت حساب سیاهه
Other Matches
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account حساب صورت حساب
roster سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
rosters سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
certificate of expenditure صورت حساب
the bill صورت حساب
statements صورت حساب
statement صورت حساب
bank statements صورت حساب بانکی
facture فاکتور صورت حساب
statement افهار صورت حساب
The bill, please. لطفا صورت حساب.
bill of materials صورت حساب مواد
statements افهار صورت حساب
final invoice صورت حساب نهایی
the a invoice صورت حساب ضمیمه
bank statement صورت حساب بانکی
expense account صورت هزینه حساب خرج
expense accounts صورت هزینه حساب خرج
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
proforma صورت حساب فروش کالا
LCD کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
adders مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
to take an inventory of سیاهه
invoices سیاهه
invoicing سیاهه
list سیاهه
invoiced سیاهه
listings سیاهه
invoice سیاهه
listing سیاهه
output listing سیاهه خروجی
assembly list سیاهه همگذاری
checklist سیاهه مقابله
bill of quantites سیاهه چندی ها
payroll سیاهه دستمزد
payroll سیاهه پرداخت
to take an inventory of سیاهه ماترک
check list سیاهه مقابله
commercial invoice سیاهه تجارتی
listing سیاهه برداری
list سیاهه برداشتن
listings سیاهه برداری
property list سیاهه خواص
program listing سیاهه برنامه
proforma invoice سیاهه مقدماتی
proforma سیاهه فروش
error list سیاهه خطاها
list سیاهه جدول
selective listing سیاهه برداری گزیده
polling list سیاهه نمونه برداری
polling list سیاهه رای گیری
stock talking سیاهه برداری از موجودی
certified invoice سیاهه تائید شده
inventory فهرست اموال سیاهه
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
indenture سیاهه رسمی زدندانه گذاری
consular invoice سیاهه تائید شده توسط کنسولگری
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
scratch paper کاغذ مسوده کاغذ سیاهه
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
science of numbers حساب
algorism حساب
in favour of به حساب
incalculable بی حساب
tallied حساب
tallying حساب
account حساب
scoreless بی حساب
accountants ذی حساب
tallies حساب
incomputable بی حساب
scored حساب
reckoning حساب
to keep score حساب
scores حساب
dam design حساب سد
accountant ذی حساب
score حساب
reckonings حساب
arithmetic حساب
tally حساب
tabs حساب
to my a به حساب من
tab حساب
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
checking out تسویه حساب
rule of thumb حساب انگشت
return account حساب بازگشت
detail حساب ریز
accountable مسئول حساب
imprest حساب تنخواه
liquidate حساب را واریزکردن
liquidated حساب را واریزکردن
liquidates حساب را واریزکردن
liquidating حساب را واریزکردن
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
in f.of به حساب بنفع
account حساب پس دادن
account حساب کردن
residuary account حساب ترکه
detailing حساب ریز
computes حساب کردن
calculate حساب کردن
profit and loss a حساب سودوزیان
cyphers حساب کردن
ciphers حساب کردن
cipher حساب کردن
notcher حساب نگهدار
production account حساب تولید
debits حساب بدهی
debiting حساب بدهی
debited حساب بدهی
debit حساب بدهی
calculated حساب کردن
calculates حساب کردن
computed حساب کردن
compute حساب کردن
deposit account حساب پس انداز
integral calculvs حساب جامعه
realization account حساب تسویه
joint account حساب مشترک
propositional calculus حساب گزارهای
loan account حساب وام ها
make much of حساب بردن از
minculculate بد حساب کردن
integral calculus حساب جامعه
misreckon بد حساب کردن
deposit accounts حساب پس انداز
deposit accounts حساب سپرده
deposit account حساب سپرده
undercharge کم حساب کردن
arithmetician حساب دان
arithmeticlal مربوط به حساب
arithmometer ماشین حساب
comptometer ماشین حساب
balance sheet account حساب ترازنامه
bank overdraft حساب جاری
bank pass book دفترچه حساب
pridicate calculus حساب مسندات
arithmetic unit واحد حساب
balance of account مانده حساب
accoutn balance مانده حساب
tripos امتحان حساب
figure حساب کردن
figures حساب کردن
figuring حساب کردن
acalculia ناتوانی در حساب
account book دفتر حساب
account card کارت حساب
account cuurent حساب جاری
account number شماره حساب
differential calulus حساب فاضله
differential calculus حساب فاضله
to figure up حساب کردن
certificate of clearance مفاصا حساب
stock account حساب موجودی
day of r روز حساب
crypto account حساب رمز
cost accountant حساب دار
closing of account تفریغ حساب
to count up حساب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com