Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
Other Matches
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
fools paradise
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
spanning tree
روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
joyously
با خوشی
frolicked
خوشی
frolic
خوشی
delights
خوشی
delighting
خوشی
delight
خوشی
frolics
خوشی
rollick
خوشی
splurging
خوشی
splurges
خوشی
splurged
خوشی
splurge
خوشی
jocundness
خوشی
jollity
خوشی
pleasance
خوشی
jovially
با خوشی
joyance
خوشی
joyfulness
خوشی
joyousness
خوشی
joviality
خوشی
jollification
خوشی
meat and drink
خوشی
lark
خوشی
larks
خوشی
merriness
خوشی
mirthless
بی خوشی
gladsomeness
خوشی
gayety
خوشی
frolicsomeness
خوشی
mirthfully
با خوشی
randan
خوشی
delectation
خوشی
frolicking
خوشی
happily
<adv.>
با خوشی
fortunately
<adv.>
با خوشی
cheer
خوشی
cheered
خوشی
cheers
خوشی
hilarity
خوشی
gala
خوشی
galas
خوشی
sprees
خوشی
pleasures
خوشی
cheerfulness
خوشی
bliss
خوشی
felicities
خوشی
well-being
خوشی
mirth
خوشی
euphoria
خوشی
happiness
خوشی
glee
خوشی
spree
خوشی
joys
خوشی
joy
خوشی
pleasure
خوشی
felicity
خوشی
curvet
خوشی
merry-making
خوشی
merry making
خوشی
enjoyment
خوشی
brannigan
خوشی
ploys
خوشی
ploy
خوشی
joyfully
<adv.>
با خوشی
gusts
خوشی
gust
خوشی
rollick
خوشی کردن
to beentranced withjoy
از خوشی غش کردن
paradise
سعادت خوشی
jobilate
خوشی کردن
disporting
خوشی کردن
the picture of joy
خوشی مجسم
the picture of joy
مظهر خوشی
benders
خوشی ونشاط
disport
خوشی کردن
material to happiness
لازمه خوشی
married happiness
خوشی زناشویی
gladsome
خوشی اور
winsome
با مسرت و خوشی
disports
خوشی کردن
disported
خوشی کردن
to make merry
خوشی کردن
jollify
خوشی دادن به
rejoicingly
خوشی کنان
bender
خوشی ونشاط
the p of hoppiness
منتهادرجه خوشی
blessedness
مبارکی خوشی
whoopee
زمان خوشی
blithely
بطور خوشی
rejoice
خوشی کردن
exultantly
خوشی کنان
exultingly
خوشی کنان
f.mirth
خوشی عید
felicific
خوشی اور
rejoiced
خوشی کردن
goluptious
خوشی اور
goloptious
خوشی اور
rejoices
خوشی کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
jet set
دایم در سفر و خوشی
wellbeing
سلامتی و خوشی خوشبختی
to shout for joy
از خوشی فریاد زدن
a land of milk and honey
<idiom>
جای سعادت و خوشی
to burst with joy
از خوشی در پوست خودنگنجیدن
to break forth in to joy
از خوشی فریاد کردن
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
humouring
خوشمزگی خوشی دادن
humors
خوشمزگی خوشی دادن
humored
خوشمزگی خوشی دادن
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
jamboree
مجمع پیشاهنگان خوشی
humours
خوشمزگی خوشی دادن
jamborees
مجمع پیشاهنگان خوشی
i wish you happiness
خوشی شما راخواستارم
hedonics
اصول خوشی ولذت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
I am sore at her. Iam bitter about her.
ازاودل خوشی ندارم
humoured
خوشمزگی خوشی دادن
humour
خوشمزگی خوشی دادن
humoring
خوشمزگی خوشی دادن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
he is transported with joy
ازفرط خوشی بی خودشده است
overjoyed
از فرط خوشی از خود بیخودشد
we made a night of it
چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
luse
طاعون نا خوشی واگیره دار
humor
خوشی دادن راضی نگاهداشتن
i wish you happiness
خوشی یا سعادت شما را می خواهم
delightful
لذت بخش خوشی اور
give oneself up to
<idiom>
اجازه خوشی را به کسی دادن
To feign I'llness.
خود رابنا خوشی زدن
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
crumpled rose leaf
چیزی که خوشی انسان رامنغض میکند
we had a good time
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
no new is good new
یارویدادتازه خودیک خبر خوشی است
jobilate
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
exulted
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulting
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exult
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
eudemonism
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
hedonism
فلسفه خوشی پرستی وتمتع ازلذایذ دنیای زودگذر
to gild the pill
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
he is not of that stamp
را ندارد
there is no style about her
ندارد
it does not weigh with me
ندارد
flicker free
ی ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
eudaemonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
he has nothing of his own
چیزی ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
it does not matter
اهمیت ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
no object
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has no manners
اداب ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
the joy overpays the toil
خوشی این کار رنج انراکه جبران میکندسهل است برانهم می چربد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com