English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
authorized stockage list صورت شارژ انبار
Other Matches
basic allowance شارژ انبار
maintenance float شارژ انبار سیال
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
charges شارژ کردن شارژ
charge شارژ کردن شارژ
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
stockpile ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
heats شارژ
heat شارژ
charging شارژ
fluxing agent شارژ
loads شارژ کردن
load شارژ کردن
chargers دستگاه شارژ
charger دستگاه شارژ
charge d'affaires شارژ دافر
like charge شارژ همنام
melting charge شارژ ذوب
coke per charge ذغال کک شارژ
furnace charge شارژ کوره
liquid metal charge شارژ فلز مذاب
constant voltage charge شارژ با ولتاژ ثابت
constant current charge شارژ با جریان ثابت
chargeable آنچه قابل شارژ است
turbocharger موتور شارژ کننده توربین
uncharged غیر مسلح شارژ نشده
maintenance float شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
tariffs شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
tariff شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
floatation سطح اماد اضافی شارژ انباراضافی
charges مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
electric تعداد اتم هایی که شارژ شده اند.
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
NiCad نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
charging point محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
electroluminescence نور ارسال شده از نقط ه فسفری وقتی توسط الکترون یا قطعه شارژ شده پرشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
cistern اب انبار
water storage tank اب انبار
cellar انبار
storehouses انبار
storeroom انبار
agglomeration انبار
storage tank انبار
wastes انبار
storage bunker انبار
waste انبار
repository انبار
tower silo انبار
repositories انبار
stockroom انبار
stocked انبار
water reservoir اب انبار
stockrooms انبار
cellars انبار
stock room انبار
seraglio انبار
reservoirs انبار
reservoirs اب انبار
reservoir انبار
reservoir اب انبار
store-rooms انبار
pantechnicon انبار
pantechnicons انبار
reservedness انبار
almery انبار
store-room انبار
store room انبار
rooms انبار
room انبار
storehouse انبار
spoil pit انبار
sluice انبار
sluiced انبار
sluices انبار
reservedness اب انبار
depots انبار
depot انبار
depository انبار
entrepot انبار
barn انبار
warehouses انبار
thesaurus انبار
thesauruses انبار
stock انبار
lodge انبار
storing انبار
warehouse انبار
freight house انبار
lodged انبار
barns انبار
garner انبار
cisterns اب انبار
lodges انبار
garners انبار
storage انبار
magazines انبار
store انبار
garnered انبار
in bond در انبار
magazine انبار
garnering انبار
stockist انبار میکند
spoin bank انبار مازاد
snow drift برف انبار
bins انبار دغالسنگ
bin انبار دغالسنگ
shell room انبار گلوله
shed space انبار چندراهه
ensile انبار کردن
store انبار ناو
core storage انبار چنبرهای
job lots ته مانده انبار
job lot ته مانده انبار
garnered انبار غله
deep freeze انبار کردن
toolhouse انبار ابزار
garnering انبار غله
turbocharger انبار اگزوز
build-up پر کردن انبار
ware room انبار گمرک
warehouse receipt رسید انبار
garners انبار غله
warehouse stock موجودی انبار
warehouse warrant قبض انبار
watering place اب انبار مخزن
wine cellar انبار شراب
repertory انبار مخزن
the reservoir of a lamp انبار لامپا
garner انبار غله
stock level سطح انبار
stock piling انبار کردن
earth depot انبار خاک
stock room انبار کالا
stockage ذخیره انبار
warehousing نگهداری در انبار
stockage objective هدف انبار
storable انبار کردنی
woodshed انبار هیزم
woodsheds انبار هیزم
storekeeping رسیدگی به انبار
storeroom انبار کالا
stowage انبار کالا
auxiliary storage انبار کمکی
x site انبار موقت
bonded store انبار گمرک
chain locker انبار زنجیر
in the hold در انبار کشتی
stows چیدن در انبار
stowing چیدن در انبار
stowed چیدن در انبار
stow چیدن در انبار
imburse انبار کردن
stock موجودی انبار
storehouses مخزن انبار
storehouses انبار سر پوشیده
storehouse مخزن انبار
storehouse انبار سر پوشیده
stocked موجودی انبار
bunkers پرشدن انبار
bunker پرشدن انبار
inventory lot نوبه انبار
bonded ware house انبار گمرکی
bonded warehouse انبار گمرک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com