English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
conditionality صورت شرطی
Search result with all words
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
while loop دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
Other Matches
conditioning شرطی کردن شرطی سازی
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
apodosis مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
protatic شرطی
conditioned شرطی
provisory شرطی
eventual شرطی
conditional شرطی
provisional شرطی
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
conditioning شرطی شدن
conditioned response واکنش شرطی
conditional statement حکم شرطی
conditonal branching انشعاب شرطی
unconditioned غیر شرطی
conditional instruction دستورالعمل شرطی
case branch انشعاب شرطی
conditional jump جهش شرطی
condeitional branch انشعاب شرطی
conditional operator عملگر شرطی
unconditioning شرطی زدایی
conditional branch انشعاب شرطی
provisional شرطی مشروط
conditional statement دستور شرطی
conditioned suppression منع شرطی
conditional transfer انتقال شرطی
subjunctive وجه شرطی
soft hyphen خط تیره شرطی
the subjunctive mood وجه شرطی
provisos جمله شرطی
conditioned stimulus محرک شرطی
conditioned response پاسخ شرطی
conditioned reflex بازتاب شرطی
on no condition به هیچ شرطی
conditioned inhibition بازداری شرطی
proviso جمله شرطی
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
conditionability قابلیت شرطی شدن
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
cer پاسخ هیجانی شرطی
To win (lose ) a bet . شرطی رابردن (باختن )
conditional breakpoint نقطه انفصال شرطی
delayed conditioning شرطی سازی درنگیده
instrumental conditioning شرطی شدن وسیلهای
conditioned avoidance response پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response پاسخ گریز شرطی
modal auxiliary فعل معین شرطی
condition عارضه شرطی کردن
counterconditioning شرطی سازی تقابلی
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
unconditional jump جهش غیر شرطی
differential conditioning شرطی سازی افتراقی
classical conditioning شرطی سازی کلاسیک
vicarious conditioning شرطی شدن مشاهدهای
operant conditioning شرطی شدن عامل
unconditioned response پاسخ غیر شرطی
unconditioned reflex بازتاب غیر شرطی
unconditioned inhibition بازداری غیر شرطی
pavlovian conditioning شرطی شدن پاولفی
ucs محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus محرک غیر شرطی
eventual موکول بانجام شرطی
unconditional غیر شرطی بی شرط
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
operant conditioning شرطی شدن کنش گر
vicarious conditioning شرطی شدن جانشینی
subjunctive وابسته بوجه شرطی
reconditioning شرطی کردن مجدد
avoidance conditioning شرطی کردن اجتنابی
backward conditioning شرطی کردن وارونه
type r conditioning شرطی شدن نوع ار
conditioned emotional response پاسخ هیجانی شرطی
type s conditioning شرطی شدن نوع اس
trace conditioning شرطی کردن ردی
provisorily بطور شرطی یا موقت
ucr پاسخ غیر شرطی
preconditioning پیش شرطی کردن
higher order conditioning شرطی سازی سطح بالا
policy سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policies سند معلق به انجام شرطی
eyelid conditioning شرطی کردن پلک چشم
deferred dividened سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ... او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
unconditional آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
zero پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeros پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
implies شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
material implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
roster صورت
image صورت
forms صورت
hues صورت
images صورت
versions صورت
medals صورت
listings صورت
medal صورت
rosters صورت
kalendar صورت
listing صورت
mazard صورت
constellations صورت
freckle لک صورت
constellation صورت
providing در صورت
statements صورت
hue صورت
circumstantially در صورت
rolled صورت
roll صورت
slip صورت
slipped صورت
invoicing صورت
visages رو صورت
slips صورت
visage رو صورت
face صورت
faces صورت
conformational isomers هم صورت
shape صورت
list صورت
coat card صورت
effigies صورت
effigy صورت
phases صورت
form صورت
formed صورت
phased صورت
phase صورت
rolls صورت
shapes صورت
conformer هم صورت
filed صورت
physiognomy صورت
figure صورت
statement صورت
figuring صورت
figures صورت
invoices صورت
physiognomies صورت
facies صورت
invoice صورت
file صورت
invoiced صورت
version صورت
outside appearance صورت فاهر
outward show صورت فاهر
plural صورت جمع
formed صورت دیس
archetypes صورت ازلی
powders پودر صورت
form صورت دیس
apparitions صورت وهمی
numerator صورت کسر
to take an inventory of صورت دارایی
canonical form صورت متعارفی
on foot به صورت پیاده
facet صورت کوچک
powder پودر صورت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com