Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
Other Matches
half faced
دارای صورت لاغر
long robe
صورت کشیده
drawling
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
lathy
لاغر
spare
لاغر
skinny
لاغر
lank
لاغر
scraggier
لاغر
poorest
لاغر
scraggiest
لاغر
as thin as lath
<idiom>
لاغر
meagre
لاغر
atrophic
لاغر
lean
لاغر
leaned
لاغر
leans
لاغر
pindling
لاغر
meager
لاغر
scraggy
لاغر
marcid
لاغر
gracile
لاغر
raw-boned
لاغر
raw boned
لاغر
poorer
لاغر
poor
لاغر
thins
لاغر
skin and bone
لاغر
slimsy
لاغر
slim
لاغر
slimmed
لاغر
slimmest
لاغر
slimming
لاغر
slims
لاغر
thinned
لاغر
thin
لاغر
underweight
لاغر
twiggy
لاغر
twigged
لاغر
gaunt
لاغر
emaciated
لاغر
spared
لاغر
thinners
لاغر
exiguous
لاغر
angular
لاغر
scrannel
لاغر
thinnest
لاغر
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
macerate
لاغر کردن
slim jim
لاغر میان
thinnish
نسبتا لاغر
dry bones
ادم لاغر
tabescent
لاغر شونده
fine drawn
لاغر شده در
scrawny
لاغر واستخوانی
scrawnier
لاغر واستخوانی
scrawniest
لاغر واستخوانی
scrag
ادم لاغر
rangey
پادراز و لاغر
gauntly
بطور لاغر
emaciate
لاغر کردن
slenderize
لاغر کردن
lithe
لاغر اندام
lenten
بی گوشت لاغر
to lose weight
لاغر شدن
slights
تراز لاغر
slighting
تراز لاغر
toom
فاقد لاغر
slighter
تراز لاغر
slighted
تراز لاغر
slight
تراز لاغر
slightest
تراز لاغر
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
lanternjaws
ارواره دراز و لاغر
rangy
ولگرد پا دراز و لاغر
bead
کوچک و لاغر ریزه
slinking
نوزاد زود رس لاغر
weed
دراز و لاغر پوشاک
weeded
دراز و لاغر پوشاک
beads
کوچک و لاغر ریزه
weeding
دراز و لاغر پوشاک
meagrely
بطور لاغر یا ناقص
wizen
لاغر پژمرده یا پلاسیده
slink
نوزاد زود رس لاغر
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
slinks
نوزاد زود رس لاغر
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
slim jim
شبیه ادم لاغر اندام
lantern jawed
دارای ارواره دراز و لاغر
slimpsy
زود شکن وبدساخت لاغر
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
tensest
کشیده
deep drawn
از ته دل کشیده
tensing
کشیده
posttensioning
پس کشیده
longest
کشیده
ectomorph
کشیده تن
tenses
کشیده
tenser
کشیده
longs
کشیده
drawlingly
کشیده
longer
کشیده
drew
کشیده شد
drawn
کشیده
leptosome
کشیده تن
leptokurtic
کشیده
tense
کشیده
indrawn
تو کشیده
oblongated
کشیده
oblonated
کشیده
longed
کشیده
threaded
نخ کشیده
long-
کشیده
long
کشیده
tensed
کشیده
slab sided
دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
slenderize
لاغر اندام شدن باریک کردن
windlestraw
ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
scal away
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
flare
زبانه کشیده
flares
زبانه کشیده
couchant
دراز کشیده
deep fetched
از ته دل کشیده شده
vellum paper
کاغذمهره کشیده
deer neck
گردن کشیده
low angle fire
تیر کشیده
at full length
دراز کشیده
linear
باریک کشیده
deprived
محرومیت کشیده
chock-a-block
بالا کشیده
chock-a-block
کاملا کشیده
tractile
کشیده شدنی
touse
کشیده شدن
ectomorphic type
سنخ کشیده تن
dragged
کشیده شدن
drag
کشیده شدن
indrawn
بداخل کشیده
flat fire
تیر کشیده
elongates
کشیده کردن
prolate
کشیده شده
threaded
بند کشیده
extensive
بسیط کشیده
leptomorph
کشیده ریخت
in tow
<idiom>
کشیده شده
pinxit
کشیده است
low angle
مسیر کشیده
flat trajectory
خط سیر کشیده
intractile
کشیده نشدنی
drags
کشیده شدن
sap
شیره کشیده از
drawable
کشیده شدنی
elongating
کشیده کردن
ectomorphy
کشیده تنی
elongate
کشیده کردن
saps
شیره کشیده از
sapped
شیره کشیده از
tensive
کشیده شدنی
if you please
بیزحمت زحمت کشیده
chanting
اهنگ ساده و کشیده
hell bent
به بیراهه کشیده شده
hell-bent
به بیراهه کشیده شده
chanted
اهنگ ساده و کشیده
chant
اهنگ ساده و کشیده
chants
اهنگ ساده و کشیده
deep fetched
از ته سینه کشیده شده
oblongs
دوک مانند کشیده
pencilled
با مداد کشیده شده
pulled muscle
عضله کشیده شده
satined paper
گاغذ مهره کشیده
draw
کشیده شدن عهده
draws
کشیده شدن عهده
taut
محکم کشیدن کشیده
extendible
کشیده شدنی امتدادپذیر
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
oblong
دوک مانند کشیده
drawn on
کشیده شدن عهده
hard drawn copper wire
سیم مسی کشیده شده
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
conduct
اداره کردن کشیده شدن
conducted
اداره کردن کشیده شدن
conducting
اداره کردن کشیده شدن
conducts
اداره کردن کشیده شدن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
wired
سیم کشیده مفتول دار
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com