Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
crackling
صورت نمکی
decrepitation
صورت نمکی
Other Matches
pepper and salt
پارچه فلفل نمکی رنگ فلفل نمکی
haloid
نمکی
brininess
نمکی
pretzel
بیسکویت نمکی
salt glaze
لعاب نمکی
pepper and salt
فلفل نمکی
griseous
فلفل نمکی
salt-and-pepper
فلفل نمکی
haloid
جسم نمکی
freshness
شیرینی بی نمکی
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
facies
صورت
providing
در صورت
freckle
لک صورت
roll
صورت
physiognomy
صورت
kalendar
صورت
face
صورت
mazard
صورت
hue
صورت
hues
صورت
statement
صورت
rolled
صورت
slip
صورت
slipped
صورت
statements
صورت
slips
صورت
list
صورت
circumstantially
در صورت
formed
صورت
form
صورت
listing
صورت
phase
صورت
effigy
صورت
effigies
صورت
phased
صورت
images
صورت
image
صورت
forms
صورت
coat card
صورت
versions
صورت
version
صورت
conformational isomers
هم صورت
rolls
صورت
listings
صورت
conformer
هم صورت
phases
صورت
figuring
صورت
rosters
صورت
constellations
صورت
invoiced
صورت
roster
صورت
visages
رو صورت
visage
رو صورت
invoices
صورت
filed
صورت
invoicing
صورت
file
صورت
figure
صورت
figures
صورت
constellation
صورت
medals
صورت
physiognomies
صورت
faces
صورت
shapes
صورت
medal
صورت
invoice
صورت
shape
صورت
faceless
بدون صورت
white face
جانورسفید صورت
constellation
صورت فلکی
archetype
صورت ازلی
archetypes
صورت ازلی
isolating
به صورت الکتریکی
BS
صورت فروش
face cream
کرم صورت
primordial image
صورت ازلی
constellations
صورت فلکی
face powders
پودر صورت
face powder
پودر صورت
record
صورت مذاکرات
accomplishing
صورت گرفتن
ever-
درهر صورت
ever
درهر صورت
portraiture
نقاشی از صورت
in memory of
<idiom>
به صورت رایگان
rosters
صورت نگهبانی
face card
ورق صورت
a face-pack
ماسک صورت
f.artery
شریان صورت
facial
مربوط به صورت
externallze
صورت فاهردادن
rosters
صورت کار
accomplishes
صورت گرفتن
accomplish
صورت گرفتن
on the Q.T.
<idiom>
به صورت سری
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
pictography
صورت نگاری
pictograph
صورت نگاره
pictogram
صورت نگاشت
on foot
به صورت پیاده
formalism
صورت گرایی
outside appearance
صورت فاهر
outward show
صورت فاهر
free list
صورت مجانی ها
It didnt come off. It didnt take place.
صورت نگرفت
roster
صورت نگهبانی
roster
صورت کار
standard form
صورت متعارف
powder
پودر صورت
burble
جوش صورت
burbled
جوش صورت
formation
صورت بندی
to put in to shape
سر و صورت دادن
normalized form
صورت هنجار
bills of fare
صورت غذا
bill of fare
صورت غذا
burbles
جوش صورت
burbling
جوش صورت
incarnation
صورت خارجی
to take an inventory of
صورت دارایی
powdering
پودر صورت
sales check
صورت فروش
normal form
صورت هنجار
minute
صورت جلسه
stop list
صورت متخلفین
schedules
صورت فهرست
scheduled
صورت فهرست
nominal list
صورت اسامی
nomenelature
صورت اسامی
minutes
صورت جلسه
matricula
صورت اعضا
similitude
شباهت صورت
the brush
صورت گری
sick list
صورت بیماران
schedule
صورت فهرست
normal form
صورت عادی
sentential form
صورت جملهای
incarnations
صورت خارجی
semblance
صورت فاهر
impanel
در صورت نوشتن
imbody
صورت خارجی
processionize
صورت مجلس
if so
در صورت مثبت
if possible
در صورت توانایی
if possible
در صورت امکان
if need be
در صورت بایست
if necessary
در صورت لزوم
reorganization
صورت جدید
isolate
به صورت الکتریکی
proces verbal
صورت مجلس
waveform
به صورت موج
programme of work
صورت کارها
numerator
صورت کسر
transfiguration
تبدیل صورت
forgeries
صورت سازی
forgery
صورت سازی
transformation
تبدیل صورت
serials
و به صورت سری
long robe
صورت کشیده
serial
و به صورت سری
list of promotiona
صورت ترفیعات
inventory
صورت کالا
unfigured
بی صورت ساده
inventory
صورت اموال
veiling
تور صورت
isolates
به صورت الکتریکی
statements
صورت وضعیت
certificate of expenditure
صورت حساب
certificate of expenditure
صورت هزینه
celestial body
صورت فلکی
feasible
<adj.>
صورت پذیر
doable
<adj.>
صورت پذیر
contrivable
<adj.>
صورت پذیر
achievable
<adj.>
صورت پذیر
carte
صورت غذا
makeable
<adj.>
صورت پذیر
workable
<adj.>
صورت پذیر
executable
<adj.>
صورت پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
صورت پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com