English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
normal form صورت هنجار
normalized form صورت هنجار
Other Matches
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
norm هنجار
homogeneous هنجار
normless بی هنجار
bezel هنجار
norms هنجار
normal به هنجار
normalized هنجار
normalized number عدد هنجار
normal هنجار معمول
grade norm هنجار کلاسی
developmental norm هنجار رشدی
autia هنجار پذیری
comention هنجار پذیری
age norm هنجار سنی
norm group گروه هنجار
normalized هنجار شده
unnormalized هنجار نشده
social norm هنجار اجتماعی
test norm هنجار ازمون
local norm هنجار محلی
percentile norm هنجار صدکی
normalcy هنجار نرم
normalized score نمره هنجار شده
prenormalized پیش هنجار شده
normalising تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalize تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalizes تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalised تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalises تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
rolls صورت
conformational isomers هم صورت
formed صورت
face صورت
circumstantially در صورت
coat card صورت
slips صورت
slipped صورت
slip صورت
image صورت
effigy صورت
effigies صورت
listing صورت
forms صورت
version صورت
versions صورت
conformer هم صورت
medals صورت
medal صورت
physiognomies صورت
physiognomy صورت
figure صورت
figures صورت
figuring صورت
faces صورت
form صورت
mazard صورت
filed صورت
visage رو صورت
visages رو صورت
shape صورت
shapes صورت
freckle لک صورت
facies صورت
hues صورت
rosters صورت
file صورت
hue صورت
statement صورت
constellations صورت
invoice صورت
providing در صورت
invoiced صورت
constellation صورت
invoices صورت
invoicing صورت
statements صورت
kalendar صورت
images صورت
rolled صورت
listings صورت
roll صورت
phase صورت
phased صورت
list صورت
phases صورت
roster صورت
ever درهر صورت
court card صورت :شاه
if need be در صورت بایست
ever- درهر صورت
certificate of expenditure صورت هزینه
celestial body صورت فلکی
carte صورت غذا
canonical form صورت متعارفی
breadboard می صورت گیرد
list of promotiona صورت ترفیعات
bill of sale صورت فروش
bill of quantities صورت مقداری
imbody صورت خارجی
enumeration صورت ریز
long robe صورت کشیده
complement form صورت متممی
free list صورت مجانی ها
erythema گل انداختن صورت
f.artery شریان صورت
certificate of expenditure صورت حساب
conditionality صورت شرطی
difference tone صورت افتراقی
decrepitation صورت نمکی
impanel در صورت نوشتن
greasepaint صورت گرتماشاخانه
externallze صورت فاهردادن
if possible در صورت توانایی
complement form صورت متمم
if possible در صورت امکان
if necessary در صورت لزوم
clear text به صورت کشف
face card ورق صورت
semblance صورت فاهر
burbles جوش صورت
burbling جوش صورت
incarnation صورت خارجی
incarnations صورت خارجی
forgeries صورت سازی
formalism صورت گرایی
forgery صورت سازی
transformation تبدیل صورت
inventory صورت کالا
inventory صورت اموال
rosters صورت کار
rosters صورت نگهبانی
roster صورت کار
roster صورت نگهبانی
burble جوش صورت
minutes صورت جلسه
minute صورت جلسه
bill of fare صورت غذا
bills of fare صورت غذا
constellations صورت فلکی
schedule صورت فهرست
constellation صورت فلکی
scheduled صورت فهرست
record صورت مذاکرات
schedules صورت فهرست
reorganization صورت جدید
isolate به صورت الکتریکی
isolates به صورت الکتریکی
plural صورت جمع
facet صورت کوچک
facets صورت کوچک
powders پودر صورت
powdering پودر صورت
powder پودر صورت
asterism صورت فلکی
at any rate درهر صورت
serials و به صورت سری
at that rate در این صورت
serial و به صورت سری
if so در صورت مثبت
bill of exceptions صورت استثنائات
bill of goods صورت کالا
anyhow در هر صورت بهرجهت
crackling صورت نمکی
formation صورت بندی
isolating به صورت الکتریکی
accomplish صورت گرفتن
accomplishes صورت گرفتن
accomplishing صورت گرفتن
archetypes صورت ازلی
archetype صورت ازلی
portraiture نقاشی از صورت
formulation صورت بندی
apparition صورت وهمی
apparitions صورت وهمی
form صورت دیس
formed صورت دیس
forms صورت دیس
burbled جوش صورت
bill of material صورت قطعات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com