English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
financial statement صورت وضعیت مالی
Other Matches
financial statement صورت مالی گزارش مالی
financial position وضعیت مالی
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
statement صورت وضعیت
statements صورت وضعیت
monthly statement صورت وضعیت ماهیانه
balances موازنه صورت وضعیت
provisional statement صورت وضعیت موقت
credit notes صورت وضعیت اعتباری
credit note صورت وضعیت اعتباری
balance موازنه صورت وضعیت
summary of monthly statement خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
indicator چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
switched وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switches وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
control rocket راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
serviceability criteria وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
raced وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
defense readiness condition وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
finance مالی
pecuniary مالی
fiscal مالی
monetary مالی
financial مالی
financing مالی
finances مالی
financed مالی
accounting classification کد مالی
fiscally ازلحاظ مالی
credits اعتبار مالی
credit اعتبار مالی
crediting اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
financiers متخصص مالی
fiscal policy سیاست مالی
padding لگد مالی
illinition روغن مالی
financial status وضع مالی
rough usage دست مالی
fiscal control نظارت مالی
fiscal control کنترل مالی
anointment پماد مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
inunction روغن مالی
in low water در تنگی مالی
financial secretary مشاور مالی
subsidies کمکهای مالی
fiscal years دوره مالی
fiscal years سال مالی
fiscal year دوره مالی
fiscal سال مالی
financial year سال مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
waxing موم مالی
unction روغن مالی
taction دست مالی
finance house موسسه مالی
sustention استعانت مالی
sustentation استعانت مالی
finance markets بازارهای مالی
finance officer افسر مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
financial ability تمکن مالی
funded اعتبار مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
capital commitment تعهدات مالی
chamberlain نافر مالی
chamberlains نافر مالی
roughcast گل مالی شده
sparge گل مالی کردن
snow job ماست مالی
Mali کشور مالی
mart بازار مالی
financial market بازار مالی
fund اعتبار مالی
spiel شیره مالی
non pecuniary غیر مالی
felting نمد مالی
subsidy کمک مالی
slobbery لجن مالی
financial assets دارائیهای مالی
subvention کمک مالی
financial assets موجودی مالی
self support استقلال مالی
embrocation روغن مالی
financial relations روابط مالی
financial feasibility امکان مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial plan برنامه مالی
financial policy سیاست مالی
judgment debt محکوم به مالی
embrocations روغن مالی
financial period دوره مالی
subsidization کمک مالی
financial bill لایحه مالی
financial budget بودجه مالی
financial capital سرمایه مالی
financial centers مراکز مالی
financial circles محافل مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial crisis بحران مالی
financial data اطلاعات مالی
financial e. متخصص مالی
financial management مدیریت مالی
anointing روغن مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
scrabbling دست مالی کردن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
financing قسمت مالی یا دارایی
embrocate روغن مالی کردن
finance قسمت مالی یا دارایی
to come into a property مالی را صاحب شدن
finances قسمت مالی یا دارایی
financed قسمت مالی یا دارایی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
tallow پیه مالی کردن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
scrabbles دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
functional finance سیاست مالی اصولی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
spiel شیره مالی کردن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
current income درامد یک سال مالی
financial investment سرمایه گذاری مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
felt نمد مالی کردن
financial planning برنامه ریزی مالی
aid package بسته کمک مالی
scrabbled دست مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
mud bath گل مالی تن برای درمان
means test سنجش استطاعت مالی
means tests سنجش استطاعت مالی
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
finance company شرکت تامین مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
rough دست مالی کردن
anointment روغن مالی تدهین
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
inuct روغن مالی کردن
roughest دست مالی کردن
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
anele تدهین یا روغن مالی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com