Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
practicable
صورت پذیر عبور کردنی
Other Matches
pracitcable
عبور کردنی گذشتنی
violable
تجاوز کردنی تخطی پذیر
determinable
معلوم کردنی انقضاء پذیر
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
possible
[doable, feasible]
<adj.>
صورت پذیر
manageable
<adj.>
صورت پذیر
practicable
<adj.>
صورت پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
صورت پذیر
feasible
<adj.>
صورت پذیر
contrivable
<adj.>
صورت پذیر
achievable
<adj.>
صورت پذیر
doable
<adj.>
صورت پذیر
workable
<adj.>
صورت پذیر
executable
<adj.>
صورت پذیر
makeable
<adj.>
صورت پذیر
makable
<adj.>
صورت پذیر
pracitcable
قابل اجرا صورت پذیر
electronically programmable
برنامه پذیر به صورت الکترونیکی
interpretable
تعبیر کردنی تعبیر پذیر
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
token bus network
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
doable
کردنی
discountable
کم کردنی
rebuttable
رو کردنی
rejectable
رد کردنی
solvency
حل کردنی
confutable
رد کردنی
refutable
رد کردنی
rebuttable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
forfoitable
گم کردنی
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
submergible
غوطه ور کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
sinkable
نشست کردنی
excludable
محروم کردنی
quotable
نقل کردنی
defeasible
فسخ کردنی
applicative
اعمال کردنی
insurable
بیمه کردنی
punishability
مجازات کردنی
declinable
صرف کردنی
violable
غصب کردنی
conceivable
تصور کردنی
partible
جدا کردنی
vindicable
حمایت کردنی
vindicatory
ثابت کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
issuable
صادر کردنی
inscribable
محاط کردنی
iterable
تکرار کردنی
separable
جدا کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
tractable
رام کردنی
demurrable
اشکال کردنی
deprivable
محروم کردنی
devisable
تعبیه کردنی
enunciable
اعلام کردنی
inducible
وادار کردنی
weighable
وزن کردنی
supposable
فرض کردنی
suppressible
متوقف کردنی
eliminable
بیرون کردنی
wettable
خیس کردنی
importable
وارد کردنی
surmountable
برطرف کردنی
impotable
وارد کردنی
tarnishable
کدر کردنی
tameable
رام کردنی
preachable
وعظ کردنی
includable
شامل کردنی
includible
شامل کردنی
subduable
مطیع کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
wadable
کپه کردنی
smokable
دود کردنی
smokeable
دود کردنی
wadable
توده کردنی
spendable
خرج کردنی
participable
شرکت کردنی
spottable
پیدا کردنی
predicable
اطلاق کردنی
denotable
دلالت کردنی
escapable
فرار کردنی
fair game
مسخره کردنی
erectile
راست کردنی
erasable
پاک کردنی
steerable
هدایت کردنی
thinkable
فکر کردنی
storable
انبار کردنی
pracitcable
گذار کردنی
subjugable
مطیع کردنی
tamable
رام کردنی
appraisable
قیمت کردنی
leviable
وضع کردنی
constrainable
مجبور کردنی
conquerable
فتح کردنی
condemnable
محکوم کردنی
compellable
مجبور کردنی
compassable
احاطه کردنی
leasable
اجاره کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
triable
ازمایش کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
defensible
دفاع کردنی
refillable
دوباره پر کردنی
relatable
نقل کردنی
resectable
قطع کردنی
repealable
لغو کردنی
framable
درست کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
notifiable
اخطار کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
suggestible
اشاره کردنی
referable
مراجعه کردنی
calculable
حساب کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
believable
باور کردنی
operable
عمل کردنی
collectible
جمع کردنی
dispensable
معاف کردنی
collectable
جمع کردنی
opposable
مخالفت کردنی
tactile
لمس کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
receivable
دریافت کردنی
farmable
زراعت کردنی
filtrable
صافی کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
assumable
فرض کردنی
satisfiable
راضی کردنی
filterable
صافی کردنی
tangible
لمس کردنی
seizable
ضبط کردنی
tangibly
لمس کردنی
concealable
پنهان کردنی
fleeceable
لخت کردنی
credible
باور کردنی
persuasible
وادار کردنی
fixable
محکم کردنی
covetable
طمع کردنی
assurable
بیمه کردنی
persuadable
وادار کردنی
fellable
قطع کردنی
missile
اسلحه پرتاب کردنی
manageably
بطور اداره کردنی
manipulatory
با دست درست کردنی
exigible
خواستنی مطالبه کردنی
get at able
یافتنی پیدا کردنی
injection
داروی تزریق کردنی
manipular
با دست درست کردنی
reprouducible
دوباره درست کردنی
traceable
جستجو کردنی یافتنی
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
saveable
پس انداز کردنی اندوختنی
supposable
تصور کردنی مفروض
eradicable
قلع و قمع کردنی
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
likely
باور کردنی احتمالی
likeliest
باور کردنی احتمالی
sinkable
غرق کردنی یاشدنی
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
tax-deductible
کسر کردنی از مالیات
fixture
لوازم نصب کردنی
likly
باور کردنی احتمالی
perceivable
درک کردنی محسوس
likelier
باور کردنی احتمالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com