English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
general average statement صورت یا اعلامیه خسارت کلی
Other Matches
conservation [darn] مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
manifestoes اعلامیه اعلامیه دادن
manifesto اعلامیه اعلامیه دادن
manifestos اعلامیه اعلامیه دادن
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
communique اعلامیه
notices اعلامیه
acknowledgement اعلامیه
noticed اعلامیه
noticing اعلامیه
statement اعلامیه
acknowledgments اعلامیه
statements اعلامیه
assertion اعلامیه
acknowledgements اعلامیه
pronunciamento اعلامیه
notice اعلامیه
manifesto اعلامیه
declaration اعلامیه
declarations اعلامیه
manifestoes اعلامیه
manifestos اعلامیه
acted اعلامیه
advice اعلامیه
act اعلامیه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
pronouncements اعلامیه رسمی
bill of rights اعلامیه حقوق
debt advice اعلامیه بدهکار
credit notes اعلامیه بستانکاری
receipt statement اعلامیه ورود
home use entry اعلامیه مصرف
credit note اعلامیه بستانکاری
declaration اعلامیه دادخواست
manifesting خبر اعلامیه
manifests خبر اعلامیه
proclamation بیانیه اعلامیه
plateform اعلامیه حزبی
proclamations بیانیه اعلامیه
manifested خبر اعلامیه
pronouncement اعلامیه رسمی
manifest خبر اعلامیه
consignment note اعلامیه حمل
statement صورتحساب اعلامیه
notice to mariner اعلامیه دریایی
declarations اعلامیه اعلام
declarations اعلامیه دادخواست
declaration اعلامیه اعلام
communist manifesto اعلامیه کمونیستی
delivery notice اعلامیه تحویل
statements صورتحساب اعلامیه
credit advice اعلامیه بستانکار
propagation پخش امواج یا اعلامیه
placards اعلامیه رسمی اعلان
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
declaration of the rights of man اعلامیه حقوق بشر
deposit slip اعلامیه پرداخت سپرده
placard اعلامیه رسمی اعلان
bill of human rights اعلامیه حقوق بشر
proclamation اعلامیه پخش کردن
clearing outwards اعلامیه خروج کشتی
proclamations اعلامیه پخش کردن
plateform اعلامیه سیاست دولت
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
universal declaration of human rights اعلامیه جهانی حقوق بشر
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
clearance inwards اعلامیه ورود کشتی به گمرک
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
international bill of the right of man اعلامیه جهانی حقوق بشر
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
bill of rights اعلامیه ده مادهای حقوق اتباع امریکایی
notice اعلامیه [روی تابلو یا ستون آگهی]
leaflet bomb بمب حاوی اعلامیه یا اوراق تبلیغاتی
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
reprise خسارت
recompensed خسارت
injury خسارت
loss خسارت
damage خسارت
harm خسارت
harms خسارت
harming خسارت
harmed خسارت
depredations خسارت
casualties خسارت
casualty خسارت
lesion خسارت
lesions خسارت
depredation خسارت
averaged خسارت
detriment خسارت
scathe خسارت
recompenses خسارت
recompensing خسارت
smart money خسارت
averaging خسارت
averages خسارت
average خسارت
recompense خسارت
bill اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
compensations جبران خسارت
solatium جبران خسارت
civil injury خسارت مدنی
compensation جبران خسارت
general damage خسارت عمومی
material damage خسارت مادی
indemnification تضمین خسارت
moral damage خسارت معنوی
claim of compensation ادعای خسارت
proceeding for damage دعوی خسارت
recompense رفع خسارت
consequential damages خسارت غیرمستقیم
recompensed رفع خسارت
recompenses رفع خسارت
recompensing رفع خسارت
certificate of damage گواهی خسارت
particular average خسارت جزئی
blemishing خسارت واردکردن
blemishes خسارت واردکردن
blemished خسارت واردکردن
assumpsit ادعای خسارت
g/a خسارت عمومی
damage خسارت غرامت
swooper موجد خسارت
average adjustment تصفیه خسارت
injury اسیب خسارت
particular average خسارت خاص
award of damages جبران خسارت
backwardation خسارت دیرکرد
partial loss خسارت جزیی
general damage خسارت کلی
redresses جبران خسارت
tolling تحمل خسارت
do damage خسارت زدن
g/a خسارت کلی
damaged خسارت دیده
recuperation جبران خسارت
toll تحمل خسارت
tolls تحمل خسارت
delayed payment penalty خسارت تاخیرتادیه
actual damage خسارت واقعی
total loss خسارت کلی
redress جبران خسارت
redressed جبران خسارت
special damage خسارت مخصوص
to recover damages خسارت گرفتن
averages خسارت بحری
willful misconduct خسارت عمدی
water damage خسارت اب دیدگی
wreck خسارت وارداوردن
costs خسارت دادرسی
consequential damages خسارت تبعی
wrecks خسارت وارداوردن
lesions جراحت خسارت
fractional damage خسارت جزئی
average خسارت بحری
wrecking خسارت وارداوردن
constructive total loss خسارت کلی
averaging خسارت بحری
effective damage خسارت موثر
lesion جراحت خسارت
averaged خسارت بحری
sea water damage خسارت اب دریا
damnify خسارت زدن
loss خسارت گمراهی
recuperation رفع خسارت
liquidated damages خسارت نقدی
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
to redress danger جبران خسارت کردن
remedy وسائل جبران خسارت
injured parties طرف خسارت دیده
injured party طرف خسارت دیده
remedies وسائل جبران خسارت
demurrage خسارت بیکار ماندگی
suing ادعای خسارت کردن
to bear a loss خسارت دیدن یاکشیدن
sues ادعای خسارت کردن
sued ادعای خسارت کردن
consequential damage خسارت غیر مستقیم
free of all average معاف از هرگونه خسارت
liability for damages مسئولیت در برابر خسارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com