Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (1 milliseconds)
English
Persian
the precatory form
صیغه تمنی یا در خواست
Other Matches
desiderative
صیغه تمنی
the optative mood
صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
rrayer
تمنی
pray consider my case
تمنی اینکه
optatively
بصیغه تمنی
the optative
وجه تمنی
formula
صیغه
concubines
صیغه
concubine
صیغه
formulas
صیغه
formulae
صیغه
the plural number
صیغه جمع
concubinage
زندگانی با صیغه
formula of contract
صیغه عقد
odalisque
کلفت یا صیغه
plural
صیغه جمع
first person
صیغه اول شخص
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
ablative
مفعول منه صیغه الت
enallage
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
unipersonal
واحد دارای یک افنوم منحصربیک صیغه
special contracts
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
volition
خواست
desideratum
خواست
wills
خواست
wished
خواست
demanded
خواست
wishes
خواست
demands
خواست
want
خواست
wanted
خواست
wish
خواست
disposition
خواست
willed
خواست
will
خواست
demand
خواست
voluntary
داوطلبانه به خواست
traverse of an indictment
رد کفیر خواست
impetration
در خواست التماس
subpoena
خواست برگ
interpellation
باز خواست
tantalizingly
خواست انگیز
to makes suit
در خواست کردن
bill of indictment
کیفر خواست
bill of indicment
کیفر خواست
subpoenaing
خواست برگ
tantalizing
خواست انگیز
subpoenas
خواست برگ
subpoenaed
خواست برگ
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
to pray permission
در خواست اجازه کردن
summonsed
خواست برگ احضارنامه
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
summonsing
خواست برگ احضارنامه
in an a to escape he
چون خواست بگریزد
he wished to be private
می خواست در خلوت باشد
of one's own volition
از روی خواست خود
summons
خواست برگ احضارنامه
summonses
خواست برگ احضارنامه
on demand
به در خواست به مجرد تقاضا
suited
خواست دادن تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
demand
[of]
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
suits
خواست دادن تعقیب کردن
Sara always wanted a puppy.
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
his appeal met no response
پاسخی پدر خواست که اوترسید
background
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on
با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
backgrounds
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
arraign
با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
This is the very thing I wanted.
این همان چیزی است که دلم می خواست
peine for et dure
مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
She had the never to ask for cash .
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
signaled
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signalled
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
singular
واژه مفرد صیغه مفرد
best fit
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com