Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (38 milliseconds)
English
Persian
take on
<idiom>
ضبط کردن،بارگیری کردن
Search result with all words
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
globe
کروی کردن
globe
گرد کردن
globes
کروی کردن
globes
گرد کردن
lord
ملاک حکمروایی کردن
lord
مانند لردرفتار کردن
lords
ملاک حکمروایی کردن
lords
مانند لردرفتار کردن
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
steadied
استوار یامحکم کردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
steadies
استوار یامحکم کردن
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
استوار یامحکم کردن
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
استوار یامحکم کردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
استوار یامحکم کردن
byte
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
click
صدا کردن
click
گیر کردن قرقره ماهیگیری
click
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked
صدا کردن
clicked
گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicked
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks
صدا کردن
clicks
گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicks
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
invoice
صورت کردن
invoiced
صورت کردن
invoices
صورت کردن
invoicing
صورت کردن
haze
متوحش کردن زدن
haze
سرزنش کردن
veer
شل کردن طناب
veered
شل کردن طناب
veers
شل کردن طناب
heart
تشجیع کردن
hearts
تشجیع کردن
warehouse
انبار کردن مخزن
warehouse
انبار کردن
warehouses
انبار کردن مخزن
warehouses
انبار کردن
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
syllable
هجابندی کردن
syllables
هجابندی کردن
proportionate
فراخور متناسب کردن
alignment
هم محور کردن
alignments
هم محور کردن
pat
نوازش کردن
pats
نوازش کردن
patted
نوازش کردن
patting
نوازش کردن
write
تالیف کردن
write
تحریر کردن
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write
کسر کردن
write
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
تالیف کردن
writes
تحریر کردن
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
کسر کردن
writes
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
receive
دریافت کردن
receive
پذیرایی کردن از
receive
وصول کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
دریافت کردن
receives
پذیرایی کردن از
receives
وصول کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lope
جست وخیز کردن
loped
جست وخیز کردن
lopes
جست وخیز کردن
loping
جست وخیز کردن
girdle
حلقه احاطه کردن
girdle
احاطه کردن
girdled
حلقه احاطه کردن
girdled
احاطه کردن
girdles
حلقه احاطه کردن
girdles
احاطه کردن
girdling
حلقه احاطه کردن
girdling
احاطه کردن
bandage
نواربندی کردن
bandaged
نواربندی کردن
Other Matches
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
lade
بارگیری کردن خالی کردن
stowed
بارگیری کردن
stowing
بارگیری کردن
stow
بارگیری کردن
loads
بارگیری کردن
load
بارگیری کردن
stows
بارگیری کردن
stevedores
بارگیری وباراندازی کردن
stevedore
بارگیری وباراندازی کردن
port
شراب شیرین بارگیری کردن
lading
بارگیری عمل بار کردن
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
wet storage
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul
بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
stowage
بارگیری
loading bridge
پل بارگیری
charging
بارگیری
burdening
بارگیری
loading
بارگیری
material handling bridge
پل بارگیری
well deck
پل بارگیری
shipping
بارگیری
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
pallete
کفه بارگیری
loading point
نقطه بارگیری
stowage
بارگیری و باراندازی
well deck
عرشه بارگیری
laden
بارگیری شده
quays
سکوی بارگیری
bucket charging
بارگیری با سطل
loading
فرفیت بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
charging wharf
اسکله بارگیری
loads
فرفیت بارگیری
pre loading
بارگیری اولیه
point of loading
نقطه بارگیری
deadweight
تناژ بارگیری
charging crane
جرثقیل بارگیری
charging car
واگن بارگیری
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
embarkation area
محوطه بارگیری
pallets
کفه بارگیری
embarkation table
جدول بارگیری
on berth
ناوحاضربه بارگیری
commercial loading
بارگیری تجارتی
loading facilities
وسایل بارگیری
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
load
فرفیت بارگیری
loads
بارگیری مهمات
charging berth
اسکله بارگیری
load
بارگیری مهمات
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
download
بارگیری پایین
loading apron
نوار بارگیری
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
loading bucket
سطل بارگیری
aprons
محوطه بارگیری
loading chart
جدول بارگیری
loading diagram
دیاگرام بارگیری
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
loading rack
سکوی بارگیری
pallet
کفه بارگیری
loading scale
مقیاس بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
loading site
محل بارگیری
loading station
ایستگاه بارگیری
loading table
جدول بارگیری
loading time
زمان بارگیری
frequency loading
بارگیری فرکانسی
load lines
علایم بارگیری
apron
محوطه بارگیری
carburizing pot
فرف بارگیری
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
plimsol mark
مارک بارگیری
cargo net
تور بارگیری
line charging capacity
فرفیت بارگیری خط
line charging current
جریان بارگیری خط
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
bulk loading
بارگیری در مخازن
quay
سکوی بارگیری
load factor
ضریب بارگیری
pack saddle
زین بارگیری
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
loading space
فضای قابل بارگیری
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
charging side
محل بارگیری کوره
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
loading list
لیست بارگیری خودرو
loading plan
طرح بارگیری خودرو
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
cargo port
دریچه بارگیری ناو
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
staging unit
یکان بارگیری کننده
embarkation table
جدول قابلیت بارگیری
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
actual obligated space
محل یا جا در بارگیری دریایی
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
cargo plan
طرح بارگیری ناو
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
fio
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
lay day
روز بارگیری وباراندازی کشتی
accessorial services
خدمات بارگیری و تخلیه بار
lay day
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
p&d
delivery and up pick بارگیری و تحویل
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
drayage
هزینه بارگیری وبار اندازی
lighterage
هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
bridge plate
پل بین سکوی بارگیری وخودرو
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
laydays
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
reloadable control storage
انباره با کنترل بارگیری مجدد
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com