Dictiornary-Farsi | ضخامت موثر دیوار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
effective thickness of a wall	ضخامت موثر دیوار


Other Matches

thickness of a wall	ضخامت دیوار
anta	[پایه ستون مربعی یا مستطیلی که به وسیله ی افزایش ضخامت در انتهای دیوار شکل داده می شود.]
partition wall	دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
counter fert	دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage	مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall	دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
retaining wall	دیوار نگهبان دیوار محافظ
third dimension	ضخامت
diameter	ضخامت
thickness	ضخامت
stroking	1-ضخامت
strokes	1-ضخامت
stroked	1-ضخامت
stroke	1-ضخامت
diameters	ضخامت
aromor thickness	ضخامت زره
fictitious thickness	ضخامت فرضی
fictitious thickness	ضخامت فرضی
thickening	افزایش ضخامت
web thickness	ضخامت جان
thickness gauge	ضخامت سنج
g	ضخامت قطر سوراخ
wire gauge	معیار ضخامت سیم
carpet thinckness	کلفتی یا ضخامت فرش
adjacent	نزدیک دیوار به دیوار
flat bow	کمانی که سرتاسر ان دارای یک ضخامت است
gauges	ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauged	ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauge	ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
line gauge	وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
wire gauge	مقیاس اندازه گیری ضخامت سیم یا ورق فلز
half thickness	ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
caliper	نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
calliper	نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
wed thickness	حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
stroking	یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroke	یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroked	یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
strokes	یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
grip length	طول قسمت رزوه نشده ساقه پیچ که معادل حداکثر ضخامت قطعات متصل شونده میباشد
alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
feckful	موثر
lived	موثر
live	موثر
weighty	موثر
weightiest	موثر
affective	موثر
touching	موثر
operant	موثر
pivotal	موثر
pithy	موثر
moving	موثر
effectual	موثر
telling	موثر
punchy	موثر
punchiest	موثر
punchier	موثر
forcible	موثر
efficacious	موثر
fruitier	موثر
efficient	موثر
forceful	موثر
effective	موثر
fruitiest	موثر
drastic	موثر
drastically	موثر
climacteric <adj.>	موثر
perficient	موثر
active	موثر
fruity	موثر
affecting	موثر
impressive	موثر
weightier	موثر
operational	موثر
effective shear	برش موثر
weakling	آدم نا موثر
sensational	احساساتی موثر
sensationally	احساساتی موثر
effective size	اندازه موثر
driving	موثر رانندگی
effective treatment	تسویه موثر
effective time	مدت موثر
effective time	زمان موثر
effective throat	گلوگاه موثر
effective temperature	دمای موثر
effective stress	تنش موثر
effective stimulus	محرک موثر
effective span	دهانه موثر
clear span	دهانه موثر
effective width	عرض موثر
effective address	نشانی موثر
active component	مولفه موثر
active current	شدت موثر
active element	مولفه موثر
active material	ماده موثر
effective current	جریان موثر
effective value	جریان موثر
active plate	صفحه موثر
active power	توان موثر
actual output	دبی موثر
actual water income	اب ورودی موثر
effective damage	خسارت موثر
effective damage	ضایعات موثر
effective force	نیروی موثر
effective field	میدان موثر
effective demand	تقاضای موثر
effective output	دبی موثر
effective output	بازداده موثر
effective capacity	فرفیت موثر
effective range	برد موثر
effective rainfall	بارندگی موثر
effective address	آدرس موثر
effective radius	شعاع موثر
effective area	سطح موثر
effective charge	بار موثر
effective collision	برخورد موثر
effective pressure	فشار موثر
effective power	توان موثر
effective power	قدرت موثر
effective porosity	تخلخل موثر
effective pitch	گام موثر
an active remedy	چاره موثر
effective output	خروجی موثر
effective diameter	قطر موثر
impressed voltage	ولتاژ موثر
press	عامل موثر
weenie [Am E]	آدم نا موثر
jessy	آدم نا موثر
pathetically	بطور موثر
adequate	موثر بودن
cissy	آدم نا موثر
wet	آدم نا موثر
weed	آدم نا موثر
milquetoast	آدم نا موثر
mollycoddle	آدم نا موثر
namby-pamby	آدم نا موثر
sissy	آدم نا موثر
jessie	آدم نا موثر
wuss(y)	آدم نا موثر
softie/softy	آدم نا موثر
wimp	آدم نا موثر
work out <idiom>	موثر بودن
pussy [Am E]	آدم نا موثر
pantywaist [Am En]	آدم نا موثر
presses	عامل موثر
effective	عامل موثر
moanbag	آدم نا موثر
whiner	آدم نا موثر
striking	موثر گیرنده
strikingly	موثر گیرنده
inoperative	غیر موثر
sovereign	عالی و موثر
sovereigns	عالی و موثر
affectingly	بطور موثر
wattful current	جریان موثر
real power	توان موثر
stunt advertising	تبلیغ موثر
sledgehammer	ضربت موثر
net head	ارتفاع موثر
useful voltage	ولتاژ موثر
potently	بطورکلی یا موثر
pathetic	موثر احساساتی
noneffective	غیر موثر
penetratingly	بطور موثر
sledgehammers	ضربت موثر
prospective	موثر دراینده
impressively	بطور موثر
movingly	بطور موثر
forcefully	بطور موثر
ineffective	غیر موثر
working angle	زاویه موثر
impressiveness	موثر بودن
live data	داده موثر
effective wind	مولفه باد موثر
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
effective unit weight	وزن مخصوص موثر
effective interest rate	نرخ بهره موثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
effective beaten zone	منطقه ضربت موثر
cross section	سطح مقطع موثر
efective	موثر قابل اجرا
gonadotrophic	موثر درغده جنسی
ineffectively	بطور غیر موثر
input resistance	مقاومت موثر اولیه
fire for effect	مرحله تیر موثر
effective atomic number	عدد اتمی موثر
effective band width	پهنای موثر نوار
effective output admittance	گذرایی موثر خروجی
operatively	بطور موثر یا عملی
effective magnetic moment	گشتاور مغناطیسی موثر
effective nuclear charge	بار موثر هسته
effective size of grain	قطر موثر ذرات
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
effective reaction potential	حد موثر نیرومندی واکنش
effective output impedance	ناگذرایی موثر خروجی
effective pattern	منطقه اصابت موثر
effective pattern	منطقه اثر موثر
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
effective magnetic field	میدان مغناطیسی موثر
effective strength	استعداد رزمی موثر