English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (34 milliseconds)
English Persian
bodies ضخیم کردن
body ضخیم کردن
thicken ضخیم کردن
thickened ضخیم کردن
thickens ضخیم کردن
Search result with all words
aggrade ضخیم کردن هموار کردن
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
Other Matches
squatty ضخیم
coarser ضخیم
coarse ضخیم
coarsest ضخیم
thickeners ضخیم ساز
thickly نسبتا ضخیم
thickener ضخیم ساز
plank تخته ضخیم
paper base laminate کاغذ ضخیم
kraft paper کاغذ ضخیم
russetting ضخیم زبر
mackinaw پتوی ضخیم
thickish نسبتا ضخیم
russet روستایی ضخیم
junk bozrd مقوای ضخیم
russeting ضخیم زبر
straw board مقوای ضخیم
boldface حروف ضخیم
bluntest دارای لبه ضخیم رک
blunting دارای لبه ضخیم رک
blunt دارای لبه ضخیم رک
sludge رسوب گل و لای ضخیم
grosses شرم اور ضخیم
blunted دارای لبه ضخیم رک
grossest شرم اور ضخیم
blunter دارای لبه ضخیم رک
grossed شرم اور ضخیم
shear thickening ضخیم شدن برش
pea jacket ژاکت ضخیم ملوانان
grossing شرم اور ضخیم
blunts دارای لبه ضخیم رک
grosser شرم اور ضخیم
bar خط یا بلاک ضخیم رنگی
gigas برگهای ضخیم تر و تیره تر
bars خط یا بلاک ضخیم رنگی
thick film circuit مدار غشایی ضخیم
gross شرم اور ضخیم
gigas دارای ساقه ضخیم تر
Bolivia پارچهی پشمی ضخیم و نرم
bulge out شکم دادن ضخیم شدن
bold face حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
macrame توری ضخیم و ریشه دار
pall پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
skirting armor ضخیم ترین قسمت زره تانک
palls پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
stencil paper کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
nimbostratus ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
palled پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
triggerfish ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
palling پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
reefer جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
thick Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
impasto رنگ گذاری- رنگ ضخیم
cord yarn نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com