English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
aggrade ضخیم کردن هموار کردن
Other Matches
thickens ضخیم کردن
bodies ضخیم کردن
body ضخیم کردن
thicken ضخیم کردن
thickened ضخیم کردن
smooth هموار کردن
smoothed هموار کردن
shim هموار کردن
smoothest هموار کردن
smooths هموار کردن
aggradation هموار کردن
To pave the way . To prepare the ground. زمینه رافراهم ( هموار) کردن
knobble دگمه کوچک هموار کردن
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
squatty ضخیم
coarser ضخیم
coarse ضخیم
coarsest ضخیم
kraft paper کاغذ ضخیم
junk bozrd مقوای ضخیم
boldface حروف ضخیم
straw board مقوای ضخیم
plank تخته ضخیم
mackinaw پتوی ضخیم
thickeners ضخیم ساز
thickener ضخیم ساز
russeting ضخیم زبر
thickly نسبتا ضخیم
russet روستایی ضخیم
paper base laminate کاغذ ضخیم
thickish نسبتا ضخیم
russetting ضخیم زبر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
plainest هموار
smoothed هموار
smooths هموار
incompliant نا هموار
plains هموار
plainer هموار
plain هموار
even هموار
smoothest هموار
flat هموار
flattest هموار
levelled هموار
planed هموار
flatly هموار
tabulate هموار
planing هموار
rolling هموار
planes هموار
plane هموار
tabulated هموار
levels هموار
level هموار
leveled هموار
smoothe هموار
tabulates هموار
smooth هموار
blunted دارای لبه ضخیم رک
pea jacket ژاکت ضخیم ملوانان
blunter دارای لبه ضخیم رک
bluntest دارای لبه ضخیم رک
blunts دارای لبه ضخیم رک
gigas دارای ساقه ضخیم تر
thick film circuit مدار غشایی ضخیم
gigas برگهای ضخیم تر و تیره تر
blunting دارای لبه ضخیم رک
blunt دارای لبه ضخیم رک
grosses شرم اور ضخیم
grosser شرم اور ضخیم
grossed شرم اور ضخیم
gross شرم اور ضخیم
bar خط یا بلاک ضخیم رنگی
grossing شرم اور ضخیم
bars خط یا بلاک ضخیم رنگی
sludge رسوب گل و لای ضخیم
grossest شرم اور ضخیم
shear thickening ضخیم شدن برش
soft shoulder شانه هموار
savannahs زمین هموار
savannas زمین هموار
planing سطح هموار
smooth scrolling حرکت هموار
plane سطح هموار
plane رویه هموار
planed رویه هموار
planed سطح هموار
savannah زمین هموار
evenly بطور هموار
flat plain دشت هموار
table land زمین هموار
savanna زمین هموار
planes رویه هموار
planes سطح هموار
planing رویه هموار
macrame توری ضخیم و ریشه دار
bold face حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
bulge out شکم دادن ضخیم شدن
Bolivia پارچهی پشمی ضخیم و نرم
tableland زمین هموار و مسطح
flatted cargo بار هموار و صاف
peneplain=peneplane دشت هموار شده
skirting armor ضخیم ترین قسمت زره تانک
nimbostratus ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
palled پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palls پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palling پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
stencil paper کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
triggerfish ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
pall پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
beds سطح هموار کف میز بیلیارد
bed سطح هموار کف میز بیلیارد
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
reefer جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
There is no royal road to learning . <proverb> مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com