Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
riposte
ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
riposted
ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
ripostes
ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
riposting
ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
Other Matches
repost
ضربت متقابل و تند پاسخ تند و اماده
countered
ضربت متقابل
countering
ضربت متقابل
counter
ضربت متقابل
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
officinal
ساخته واماده
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
bump
ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
on a war footing
مجهز واماده جنگ
up in arms
مسلح واماده جنگ
broken
رام واماده سوغان گیری
shock
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocked
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocks
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
answering
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
mekeready
تهیه واماده کردن فرم وصفحه و گراور
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
job to job transition
فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
whacks
صدای ضربت ضربت
whack
صدای ضربت ضربت
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
reciprocative
متقابل
counter
متقابل
mutual
متقابل
interactive
متقابل
opposing
متقابل
polar
متقابل
reciprocal
متقابل
interactional
متقابل
countering
متقابل
opposed
متقابل
correspounding
متقابل
countered
متقابل
mutual conductance
رسانایی متقابل
intercorrelation
همبستگی متقابل
eclipsed form
شکل متقابل
set off
دعوی متقابل
intervisibility
دید متقابل
interrelation
رابطه متقابل
interaction curve
خم کنش متقابل
transconductance
رسانایی متقابل
interdependency
اتکاء متقابل
grid anode transconductance
رسانایی متقابل
iteraction
عمل متقابل
counter gambit
گامبی متقابل
logrolling
همکاری متقابل
m
القاگری متقابل
inter play
اثر متقابل
interplay
اثر متقابل
cross-checks
بررسی متقابل
mutual assistance
کمک متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
interrelationships
رابطه متقابل
cross check
بررسی متقابل
cross-check
بررسی متقابل
cross-checked
بررسی متقابل
cross-checking
بررسی متقابل
interdependence
اتکاء متقابل
interdependence
وابستگی متقابل
mutual inductance
القاگری متقابل
reciprocation
عمل متقابل
mutual induction
القای متقابل
retaliation
عمل متقابل
reciprocity
عمل متقابل
mutual relationship
رابطه متقابل
mutual terms
شرایط متقابل
cross-references
ارجاع متقابل
cross-references
مراجعه متقابل
mutual characteristic
مشخصه متقابل
transfer characteristic
مشخصه متقابل
mutual consistency
سازگاری متقابل
mutual energy
انرژی متقابل
interaction
اثر متقابل
interaction
کنش متقابل
interaction
عمل متقابل
mutual
متقابل یا متقابله
reciprocal trading
مبادله متقابل
cross reference
مراجعه متقابل
cross reference
ارجاع متقابل
cross-reference
مراجعه متقابل
cross-reference
ارجاع متقابل
opposite phase
فاز متقابل
counterpoise
سیم متقابل
counterclaim
دعوی متقابل
counterclaim
ادعای متقابل
reciprocal
متقابل معکوس
reciprocal
عمل متقابل
counterclaim
دعوای متقابل
cross purpose
قصد متقابل
counterbid
پیشنهاد متقابل
counterattack
حمله متقابل
crossecheck
بررسی متقابل
counter fire
اتش متقابل
counteraction
اقدام متقابل
cross index
شاخص متقابل
countermeasure
اقدام متقابل
counterpoise
وزنه متقابل
counterrevolution
انقلاب متقابل
counterpawn
پیاده متقابل
countervailing credit
اعتبار متقابل
counterwork
عمل متقابل
counter-measure
اقدام متقابل
cross action
دعوی متقابل
cross bill
شکایت متقابل
counter-measures
اقدام متقابل
countermine
توط ئه متقابل
cross feed
خورد متقابل
countermeasures
اقدامات متقابل
counter transference
انتقال متقابل
crosstalk
مکالمه متقابل
counter offensive
حمله متقابل
antitype
نوع متقابل
transinformation
اگاهی متقابل
back pressure
فشار متقابل
recriminations
تهمت متقابل
recrimination
اتهام متقابل
recrimination
تهمت متقابل
recriminations
اتهام متقابل
counter credit
اعتبار متقابل
counter offensive
پدافند متقابل
counter claim
دعوی متقابل
counter offer
پیشنهاد متقابل
harmonic mean
اعداد متقابل
counter trade
تجارت متقابل
counter current
جریان متقابل
counter purchase
خرید متقابل
counter offer
عرضه متقابل
counter propaganda
تبلیغ متقابل
proportional
متقابل یا هماهنگ
counter attraction
کشش متقابل
repost
ضربه متقابل زدن
rebutting
جواب متقابل دادن
compensation trading
داد و ستد متقابل
counterplay
بازی شطرنج متقابل
retorts
جواب متقابل دادن
coefficient of mutual induction
ضریب القای متقابل
counter current principle
اصول جریان متقابل
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
internecine
کشتار متقابل قاتل
countercheck
سرزنش وتوبیخ متقابل
rebutted
جواب متقابل دادن
counterattack
حمله متقابل کردن
benoni counter gambit
گامبی متقابل بنونی
retorts
جواب متقابل تلافی
retort
جواب متقابل تلافی
retort
جواب متقابل دادن
interaction
عکس العمل متقابل
rebuttals
عمل متقابل پس زنی
retaliation
عکس العمل متقابل
rebuttal
عمل متقابل پس زنی
counter purchase
داد وستد متقابل
riposte
ضربه متقابل زدن
greco counter gambit
گامبی متقابل گرکو
rebut
جواب متقابل دادن
social interaction
کنش متقابل اجتماعی
rebuts
جواب متقابل دادن
differential field winding
سیمپیچ اهنربایی متقابل
cross magnetizing
میدان مغناطیسی متقابل
counteract
عمل متقابل کردن
intervisibility
قابلیت دید متقابل
counteracted
عمل متقابل کردن
counteracting
عمل متقابل کردن
counteracts
عمل متقابل کردن
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
intract
عمل متقابل کردن
cross fire
اتش گلوله متقابل
crossfertilize
لقاح متقابل کردن
cross reference table
جدول ارجاع متقابل
conversion transconductance
رسانایی متقابل وارون
ripostes
ضربه متقابل زدن
visual interaction
کنش متقابل بصری
riposting
ضربه متقابل زدن
riposted
ضربه متقابل زدن
countermine
با دسیسه متقابل خنثی کردن
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
opposed piston engine
موتور پیستون روبرو متقابل
unrequited
بدون تلافی یا عمل متقابل
queen's pawn counter gambit
گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
end centered unit cell
سلول واحد دو وجهی متقابل پر
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
counteractive
خنثی کننده دارای عمل متقابل
staunton defence
دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
subcontrary
مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
blamenfeld counter gambit
گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
countermeasures
پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com