Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
Other Matches
flu flu
تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
floo floo
تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
short game
ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
short iron
چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
kentish fire
محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
as the crow flies
<idiom>
راه درست ومستقیم
renzoku
ضربههای پی در پی
danzuki
ضربههای پی در پی
combination
ضربههای پی در پی
thuds
ضربههای متوالی
thudding
ضربههای متوالی
swing from one's heels
ضربههای قدرتی
thudded
ضربههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
equalizing pulses
ضربههای ششگانه
dwieo chagi
ضربههای پرشی پا
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
synchronizing pulses
ضربههای همزمان سازی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
long game
بازی با لزوم ضربههای طولانی
long iron
چوبهای شماره 1 و 2 و 3برای ضربههای طولانی
stroke play
مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
vomiturition
قی پی درپی
continuate
پی درپی
successive
پی درپی
after
درپی
hand running
پی درپی
consecutive
پی درپی
continuum
پی درپی
continual
پی درپی
batter
پی درپی زدن
batters
پی درپی زدن
what is he seeking?
درپی چیست
steady
پی درپی مداوم
steadied
پی درپی مداوم
steadies
پی درپی مداوم
fusillade
اتش پی درپی
steadiest
پی درپی مداوم
trilcgy
سه تراژدی پی درپی
steadying
پی درپی مداوم
attending
درپی چیزی بودن
hand on
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
bobbles
پی درپی اشتباه کردن
bobble
پی درپی اشتباه کردن
prowl
درپی شکار گشتن
prowls
درپی شکار گشتن
prowling
درپی شکار گشتن
attend
درپی چیزی بودن
one after a
یکی درپی دیگری
flux
گداز تغییرات پی درپی
prowled
درپی شکار گشتن
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
attends
درپی چیزی بودن
harasses
حملات پی درپی کردن
scrounge around
<idiom>
درپی چیزی گشتن
insufflate
پی درپی روح دمیدن در
harass
حملات پی درپی کردن
crepitate
انفجار پی درپی کردن
to goon a wild goose chase
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
turkeys
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
turkey
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
pelts
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelted
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelt
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
keep on at a person
کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
bottom bouncing
ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
nursed
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurses
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
weave
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weaves
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
plutonic theory
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
chirruped
جیک جیک پی درپی
chirrup
جیک جیک پی درپی
chirruping
جیک جیک پی درپی
chirrups
جیک جیک پی درپی
fleeting
<adj.>
کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
low
کوتاه
succinct
<adj.>
کوتاه
stockiest
کوتاه
succinct
کوتاه
shorter
کوتاه
down
کوتاه
stockier
کوتاه
short
کوتاه
stocky
کوتاه
synoptic
کوتاه
stunt
کوتاه
miniature
کوتاه
pigmies
قد کوتاه
pygmies
کوتاه
pygmies
قد کوتاه
pygmy
کوتاه
little
کوتاه
pygmy
قد کوتاه
liliputian
قد کوتاه
pigmies
کوتاه
stunting
کوتاه
shortest
کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
of short duration
کوتاه
stunts
کوتاه
concise
کوتاه
pigmy
قد کوتاه
pigmy
کوتاه
dwarfish
کوتاه
dumpy
کوتاه
miniatures
کوتاه
curtal
کوتاه
puny
قد کوتاه
scut
دم کوتاه
bas relif
کوتاه
curtailed
کوتاه کردن
poops
صدای کوتاه
lop sided
کوتاه و بلند
poop
صدای کوتاه
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
shortening
کوتاه شدگی
novella
رمان کوتاه
curt
کوتاه ومختصر
pygmy
ادم کوتاه قد
pygmies
ادم کوتاه قد
morello
گیلاس دم کوتاه
pigmies
ادم کوتاه قد
curtails
کوتاه کردن
truncate
کوتاه کردن
truncated
کوتاه کردن
curtailing
کوتاه کردن
truncates
کوتاه کردن
abbreviated
کوتاه شده
lie-down
استراحت کوتاه
stag
کوتاه کردن
manikin
ادم کوتاه قد
manakin
ادم کوتاه قد
bas-reliefs
برجسته کوتاه
mackinaw
کت کوتاه و سنگین
bas-relief
برجسته کوتاه
bas relief
برجسته کوتاه
narrow minded
کوتاه نظر
stags
کوتاه کردن
to fall short
کوتاه امدن
novelet
داستان کوتاه
to cut short
کوتاه کردن
aphorism
سخن کوتاه
aphorisms
سخن کوتاه
scurrying
مسابقه کوتاه
truncating
کوتاه کردن
clipping
کوتاه کردن
scurried
مسابقه کوتاه
scurries
مسابقه کوتاه
scurry
مسابقه کوتاه
to look in
کوتاه کردن
low
کوتاه دون
lie down
استراحت کوتاه
low frequency wave
موج کوتاه
let us be brief
کوتاه کنیم
conte
داستان کوتاه
correption
کوتاه کردن
playlet
نمایش کوتاه
cutty sark
دامن کوتاه
idyl
قصیده کوتاه
cut off
کوتاه کردن
idyl
چکامه کوتاه
detruncate
کوتاه کردن
detruncation
کوتاه شدگی
short service line
خط سرویس کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
short term
دوره کوتاه
short term
کوتاه مدت
chip shot
ضربه کوتاه
short splice
پیوند کوتاه
chitchat
صحبت کوتاه
chiton
قبای کوتاه
coatee
دامن کوتاه
draw in
کوتاه شدن
hide bound
کوتاه فکر
half pint
کوتاه تر از مقدارمتوسط
scutter
دو باگامهای کوتاه
short blast
بوق کوتاه
short blast
سوت کوتاه
short brittle
شکننده- کوتاه
short burst
رگبار کوتاه
gnomical
کوتاه لب نویس
jog trot
یورتمه کوتاه
short circuit
اتصال کوتاه
fubsy
کوتاه وکلفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com