Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
English
Persian
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
Search result with all words
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
lob
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
brooklyn
ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
Other Matches
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
contradictive
مخالف
repugnant
مخالف
with
مخالف
contradictory
مخالف
aliens
مخالف
alien
مخالف
oppugnant
مخالف
at outs
مخالف
at d.
مخالف
unfavorable
مخالف
antipodal
مخالف
out of keeping
مخالف
contrary
مخالف
adversary
مخالف
contrariant
مخالف
contrary to
مخالف
controvertist
مخالف
resistent
مخالف
contra
مخالف
dissident
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
dissidents
مخالف
contradiction
مخالف
contradictions
مخالف
averse
مخالف
anie
مخالف
irreconcilable
مخالف
by the ears
مخالف
adversaries
مخالف
foes
مخالف
foe
مخالف
gainst
مخالف
opponent
مخالف
inadvisable
مخالف
against
مخالف
converse
مخالف
conversed
مخالف
conversing
مخالف
gyaku
مخالف
antagonists
مخالف
non content
مخالف
antagonist
مخالف
gainsayer
مخالف
oppositive
مخالف
dissenting
مخالف
dissidence
مخالف
opposit
مخالف
oppugner
مخالف
adverse
مخالف
hostile
مخالف
conflicting
مخالف
opponents
مخالف
converses
مخالف
reversed
شکستنی مخالف
vice versa
در جهت مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
to be in the opposition
مخالف بودن
diverse
مختلف مخالف
conflictive
مغایر مخالف
illegal
مخالف قانون
the a party
طرف مخالف
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
bucking voltage
ولتاژ مخالف
reverse
شکستنی مخالف
standpat
مخالف تغییر
anti semitism
مخالف با یهودیان
ill humored
مخالف ترشرو
reluctance
بیزاری مخالف
contra flow
جهت مخالف
anti-
به معنای "مخالف "
obscurantist
مخالف اصلاحات
prevailing wind
باد مخالف
divert action
عملیات مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
defier
مخالف کننده
disaccord
مخالف کردن
oppositely
بطور مخالف
dissentient
مخالف معاند
overthwart
بالحن مخالف
overthwart
بطور مخالف
counterview
عقیده مخالف
countersuggestion
تلقین مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
veto
رای مخالف
contrary to the law
مخالف قانون
vetoed
رای مخالف
reluctate
مخالف کردن
reluctancy
بیزاری مخالف
vetoes
رای مخالف
vetoing
رای مخالف
counter ion
یون مخالف
head wind
باد مخالف
dissenting opinion
نظر مخالف
antipathy
احساس مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
opponent
طرف مخالف
opponents
طرف مخالف
dissenting
مخالف معاند
no
منفی مخالف
conned
رای مخالف
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
antagonizing
مخالف کردن
at odds
<idiom>
مخالف بودن
antagonizes
مخالف کردن
The opposition parties .
احزاب مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
antagonized
مخالف کردن
antagonize
مخالف کردن
con
رای مخالف
conning
رای مخالف
cons
رای مخالف
impolitic
مخالف مصلحت
crosswind
باد مخالف
crosswinds
باد مخالف
defiant
معاند مخالف
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
against the current
<adv.>
مخالف جریان
upstream
<adj.>
<adv.>
مخالف جریان
adversely
بطور مخالف
aversely
بطور مخالف
antagonist
عضله مخالف
antagonists
عضله مخالف
dissent
رای مخالف
dissented
رای مخالف
dissents
رای مخالف
in the opposite direction.
در جهت مخالف
antagonising
مخالف کردن
antagonises
مخالف کردن
against nature
مخالف طبیعت
dissenters
مخالف ناراضی
contradict
مخالف بودن با
counter
درجهت مخالف
countered
درجهت مخالف
countering
درجهت مخالف
reverses
شکستنی مخالف
antislavery
مخالف بردگی
antipapal
مخالف پاپ
antimonaechical
مخالف سلطنت
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
anti
مخالف علیه
windbound
باد مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
reversing
شکستنی مخالف
headwinds
باد مخالف
dis-
مخالف کردن
contradicts
مخالف بودن با
dissenter
مخالف ناراضی
contradicted
مخالف بودن با
antagonised
مخالف کردن
lee ward
در جهت مخالف باد
leeward
بسمت مخالف باد
An inclement wind .
باد مخالف(نامساعد )
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
veto
رای مخالف دادن
objections
مخالفت استدلال مخالف
objection
مخالفت استدلال مخالف
reverse
حرکت در جهت مخالف
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
illicit
نا مشروع مخالف مقررات
heterosexuals
علاقمند به جنس مخالف
antagonism
هم اوری اصل مخالف
heterosexuals
وابسته به جنس مخالف
reversing
حرکت در جهت مخالف
heterosexual
وابسته به جنس مخالف
reverses
حرکت در جهت مخالف
heterosexual
علاقمند به جنس مخالف
vetoed
رای مخالف دادن
vetoes
رای مخالف دادن
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
anti semite
مخالف اقوام سامی
reversed
حرکت در جهت مخالف
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
paradoxical
مخالف عقاید عمومی
blackball
رای مخالف دادن
blackballed
رای مخالف دادن
blackballing
رای مخالف دادن
blackballs
رای مخالف دادن
countercurrent distribution
توزیع جریان مخالف
counterview
نظریه مخالف مواجهه
nonconformists
مخالف کلیسای رسمی
vetoing
رای مخالف دادن
back
جهت مخالف جلو
backs
جهت مخالف جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com