Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
electromagnetic vibration
ضربه گر الکترومغناطیسی
Other Matches
electromagnetic waves
امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
electromagnetic field
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic lens
عدسی الکترومغناطیسی
electromagnetic flux
شاره الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
emu
واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic induction
القای الکترومغناطیسی
relays
یچ کنترل الکترومغناطیسی
electomagnetic theory
نظریه الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction
جاذبه الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling
تزویج الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout
فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line
خط تاخیر الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve
سوپاپ الکترومغناطیسی
relay
یچ کنترل الکترومغناطیسی
relayed
یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation
تابش الکترومغناطیسی
electromegnetic energy
انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic system
دستگاه الکترومغناطیسی
electrons
ذره الکترومغناطیسی
electron
ذره الکترومغناطیسی
emus
واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion
دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic relay
رله الکترومغناطیسی
electromagnetic tran
تله الکترومغناطیسی
electromagnetic units
واحدهای الکترومغناطیسی
induction load speaker
بلندگوی الکترومغناطیسی
electromagnetic wave
موج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves
امواج الکترومغناطیسی
the electromagnetic force
نیروی الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene
چگالی انرژی الکترومغناطیسی
polarized electromagnetic radiation
تابش الکترومغناطیسی قطبیده
maxwell theory og light
نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
electromagnetic log
سرعت یاب الکترومغناطیسی
microwave
موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
electromagnetic interference
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
electromagnetic intrusion
نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
instrument for electromagnetic screening
دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
rf
وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
inducing
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
loudspeaker
وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
induced
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
radio frequency
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
induced
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic
قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
inducing
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
ferrite core
ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
interference
اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
electronic
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
ferret
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
Faraday cage
صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
ferrets
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
collision
ضربه
stroked
ضربه
kicks
ضربه
collisions
ضربه
pushed
ضربه
pushes
ضربه
kicking
ضربه
flap
ضربه
stroking
ضربه
flapped
ضربه
flaps
ضربه
antiknock
ضد ضربه
strokes
ضربه
push
ضربه
kicks
ضربه با پا
thud
ضربه
impacts
ضربه
impact
ضربه
brunt
ضربه
tit
ضربه
tits
ضربه
head
ضربه با سر
thudded
ضربه
thudding
ضربه
impulses
ضربه
impulse
ضربه
pulse
ضربه
butt joint
ضربه
pulsed
ضربه
thuds
ضربه
double kick
دو ضربه پی در پی
yee jupkki
ضربه پا
shock
ضربه
whang
ضربه
strikeless
بی ضربه
sole of the foot kick
ضربه با کف پا
pop
ضربه
popped
ضربه
pops
ضربه
sole kick
ضربه با کف پا
slugger
ضربه زن
shock proof
ضد ضربه
bonks
ضربه بر سر
left
ضربه چپ
sole trap
ضربه با کف پا
butting
ضربه با سر
bonk
ضربه بر سر
shocks
ضربه
shockproof
ضد ضربه
shocked
ضربه
bonking
ضربه بر سر
bonked
ضربه بر سر
surge
ضربه
hacks
ضربه
shots
ضربه
kicked
ضربه با پا
shot
ضربه
hack
ضربه
kick
ضربه
blows
ضربه
interrupter
ضربه گر
blow
ضربه
impluse
ضربه
hacked
ضربه
kick
ضربه با پا
mishit
ضربه بد
surges
ضربه
surged
ضربه
kicked
ضربه
stroke
ضربه
kicking
ضربه با پا
electric shocks
ضربه برقی
lollipop
ضربه اسان
concussion
ضربه مغزی
clumps
ضربه سنگین
dubbed
ضربه کم جان
POWs
صدای ضربه
tossing
ضربه بلند
dub
ضربه کم جان
tosses
ضربه بلند
quash
با ضربه زدن
whip
ضربه زدن
clump
ضربه سنگین
lollipops
ضربه اسان
six
ضربه 6 امتیازی
sixes
ضربه 6 امتیازی
lash
ضربه مژگان
electric shock
ضربه برقی
toss
ضربه بلند
clumped
ضربه سنگین
tossed
ضربه بلند
clumping
ضربه سنگین
dubs
ضربه کم جان
deliver
ضربه زدن
fall
ضربه فنی
whips
ضربه زدن
blasts
ضربه انفجار
belts
ضربه محکم
belted
ضربه محکم
knock
ضربه زدن
belt
ضربه محکم
blast
ضربه انفجار
knocked
ضربه زدن
knocks
ضربه زدن
quashed
با ضربه زدن
slash
ضربه سریع
slashed
ضربه سریع
slashes
ضربه سریع
pickier
ضربه زننده
pickiest
ضربه زننده
whipped
ضربه زدن
lash
ضربه شلاق
dink
ضربه اهسته
delivers
ضربه زدن
shock waves
موج ضربه
hammer
ضربه زدن
hammered
ضربه زدن
POW
صدای ضربه
hammers
ضربه زدن
quashes
با ضربه زدن
jolts
تکان ضربه
jolting
تکان ضربه
jolted
تکان ضربه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com