English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
birth rate ضریب افزایش جمعیت
birth rates ضریب افزایش جمعیت
Other Matches
malthusian theory of population فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
populations جمعیت
armies جمعیت
army جمعیت
over peopled پر جمعیت
thickly peopled پر جمعیت
many peopled پر جمعیت
demos جمعیت
gaggle جمعیت
mobs جمعیت
thinly populated کم جمعیت
gaggles جمعیت
crowds جمعیت
crowd جمعیت
mob جمعیت
mobbed جمعیت
population جمعیت
rabble جمعیت
mobbing جمعیت
company جمعیت
companies جمعیت
throng جمعیت
gangs جمعیت
thin کم جمعیت
thickly populated پر جمعیت
herd جمعیت
herded جمعیت
cortege جمعیت
population [pop.] جمعیت
densely populated پر جمعیت
herding جمعیت
society جمعیت
desolate بی جمعیت
societies جمعیت
corteges جمعیت
bodle جمعیت
gang جمعیت
herds جمعیت
thinned کم جمعیت
heap جمعیت
press جمعیت
presses جمعیت
thronged جمعیت
throngs جمعیت
gregariously با جمعیت
heaping جمعیت
heaps جمعیت
thronging جمعیت
populace جمعیت
full of life پر جمعیت
thins کم جمعیت
thinnest کم جمعیت
thinners کم جمعیت
stationary population جمعیت ثابت
population structure ترکیب جمعیت
demography جمعیت شناسی
aging population جمعیت سالمند
sparse population جمعیت کم یا پراکنده
social جمعیت دوست
multitudes جمعیت کثیر
habitancy جمعیت سکنه
settled جمعیت دار
multitude جمعیت کثیر
population structure ساخت جمعیت
rucks جمعیت وازدحام
optimum population حد مطلوب جمعیت
people جمعیت قوم
peopled جمعیت قوم
peoples جمعیت قوم
peopling جمعیت قوم
knight errantry جمعیت سلحشوران
depopulate کم جمعیت کردن
depopulated کم جمعیت کردن
depopulates کم جمعیت کردن
depopulating کم جمعیت کردن
populated جمعیت دار
the crowd scattereal جمعیت متفرق شد
population inversion وارونگی جمعیت
ruck جمعیت وازدحام
population growth رشد جمعیت
population explosion انفجار جمعیت
population distribution توزیع جمعیت
demographer جمعیت شناس
demographic transition گذار جمعیت
demotic distribution توزیع جمعیت
population density تراکم جمعیت
habitance جمعیت سکنه
people تن [جمعیت شهری]
young population جمعیت جوان
working population جمعیت شاغل
bike انبوه جمعیت
bikes انبوه جمعیت
urban population جمعیت شهری
to the cheers of [the crowd] با تشویق [جمعیت]
overpopulation اضافه جمعیت
demography جمعیت نگاری
the total population همه جمعیت
underpopulation کمبود جمعیت
depopulation تخلیه جمعیت
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
A big crowd gathered. جمعیت انبوهی جمع شد
party دسته متشکل جمعیت
demography علم جمعیت شناسی
templar عضو جمعیت فراماسون
flocking جمعیت دسته پرندگان
demography مطالعه مهاجرت جمعیت
flocked جمعیت دسته پرندگان
flock جمعیت دسته پرندگان
gangs جمعیت تشکیل دادن
gang جمعیت تشکیل دادن
gregarious جمعیت دوست گروه جو
population planning برنامه ریزی جمعیت
flocks جمعیت دسته پرندگان
gregariously از روی جمعیت دوستی
populate دارای جمعیت کردن
populating دارای جمعیت کردن
populates دارای جمعیت کردن
zero population growth رشد جمعیت صفر
slums محلات پر جمعیت وپست شهر
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
the t. population کلیه جمعیت همه مردم
group جمعیت گروه بندی کردن
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house . دم در سینما جمعیت موج می زند
ku kluxer عضو جمعیت کوکلس کلان
groups جمعیت گروه بندی کردن
The crowd was pressing against the gate . جمعیت به درورودی فشار می دادند
slum محلات پر جمعیت وپست شهر
the total population تمامی نفوس کلیه جمعیت
doubling time of population زمان دو برابر شدن جمعیت
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
demand factors جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to crowd out ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
conurbation [ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestocking منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
raises افزایش
raise افزایش
increased افزایش
gains افزایش
expansion افزایش
affixture افزایش
adjunction افزایش
additament افزایش
accru افزایش
addenda افزایش
addendum افزایش
gain افزایش
gained افزایش
accession افزایش
increases افزایش
auxesis افزایش
augmentation افزایش
aggrantizement افزایش
increase افزایش
accessing افزایش
amplification افزایش
reduce/enlarge افزایش
rises افزایش
addition افزایش
accessed افزایش
increments افزایش
additions افزایش
increscent افزایش
intensification افزایش
access افزایش
accesses افزایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com