Dictiornary-Farsi | ضریب تابش خالص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
net radiation factor	ضریب تابش خالص


Other Matches

modulus of elasticity	ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
availability factor	ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
attenuation factor	ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
convergence factor	ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant	تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
reduction coefficient	ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
probability factor	ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
charactristics	مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
runoff coefficient	ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
biquinary notation	دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
partition coefficient	ضریب توزیع ضریب تقسیم
factor of safety	ضریب تامین ضریب اطمینان
gini coefficient	شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor	ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
net death rate	نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
slice	ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient	ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slices	ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
shines	تابش
emission	تابش
shine	تابش
glow	تابش
eradiation	تابش
erythema	تابش
brilliance	تابش
glitter	تابش
radiation	تابش
glittered	تابش
glitters	تابش
irradiation	تابش
radiational	تابش
effulgence	تابش
total radiation	تابش کل
glints	تابش
effulge	تابش
phosphorogenic	تابش زا
coruscation	تابش
glinting	تابش
glinted	تابش
fulgency	تابش
lustre	تابش
glows	تابش
radiation of heat	تابش
glowed	تابش
glint	تابش
emissions	تابش
radioactivity	تابش
isodose	هم تابش
angle of incidence	زاویه تابش
irradiancy	درخشندگی تابش
visible radiation	تابش مرئی
irradiation	تابش دهی
wave radiation	تابش موج
irradiance	درخشندگی تابش
cosmic rays	تابش کیهانی
irradiated	تابش دادن
irradiates	تابش دادن
irradiating	تابش دادن
sheen	تابش برق
soaking	تابش متعادل
spectrum	گستره تابش
flashes	تابش انی
flash	تابش انی
candescent	تابش یاگرما
fluorescence	تابش ماهتابی
shine	فروغ تابش
shines	فروغ تابش
flashed	تابش انی
irradiate	تابش دادن
sunshine	تابش افتاب
radiation field	میدان تابش
radiation hazard	گزند تابش
radiation intensity	شدت تابش
radiation laws	قوانین تابش
radiation loss	گمگشتگی تابش
radiation pattern	الگوی تابش
radiometer	تابش سنج
heat radiation	تابش گرما
soft radiation	تابش نرم
radiation efficiency	راندمان تابش
radiation density	تراکم تابش
exciting radiation	تابش برانگیزاننده
energy radiation	تابش انرژی
emissivity	تابش نسبی
electromagnetic radiation	تابش الکترومغناطیسی
primary cosmic rays	تابش کیهانی
cosmic radiation	تابش کیهانی
polarized radiation	تابش قطبیده
radiant intensity	شدت تابش
radiation constants	ثابتهای تابش
incidence angle	زاویه تابش
incidence plane	صفحه تابش
solarization	تابش افتاب
background radiation	تابش زمینه
thermal emission	تابش حرارتی
thermal radiation	تابش حرارتی
ultraviolet radiation	تابش فرابنفش
annihilation radiation	تابش نابودی
anneal	پخت تابش
angle of reflection	زاویه تابش
lustreer	تابش فروزندگی
black light	تابش فرابنفش
bolometri	تابش سنجی
plane of incidence	صفحه تابش
planck's radiation law	قانون تابش پلانک
near ultraviolet radiation	تابش فرابنفش نزدیک
hard radiation	تابش یا پرتو سخت
opalescence	تابش قوس و قزحی
bolometric magnitude	قدر تابش سنجی
ionizing radiation	تابش یون ساز
ionizing radiation	تابش یونیزه کننده
continuous background radiation	تابش زمینهای پیوسته
polarized electromagnetic radiation	تابش الکترومغناطیسی قطبیده
flames	مشتعل شدن تابش
radiation of heat	انتقال گرمابوسیله تابش
glowed	التهاب تابش گداختگی
blackbody radiation	تابش جسم سیاه
glows	التهاب تابش گداختگی
kirchhoff radiation law	قانون تابش کیرشهف
flame	مشتعل شدن تابش
glow	التهاب تابش گداختگی
glare	تابش خیره کننده تشعشع
photon	تنها یک الکترون تابش شود
dazzle	تابش یا روشنی خیره کننده
glared	تابش خیره کننده تشعشع
dazzled	تابش یا روشنی خیره کننده
accidentalism	اثرات تابش نورمصنوعی براشیاء
glares	تابش خیره کننده تشعشع
dazzling	تابش یا روشنی خیره کننده
radioactive	پرتو افشان تابش دار
dazzles	تابش یا روشنی خیره کننده
isodose	دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
roentgen	واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
sunlight	تابش افتاب انعکاس نور خورشید
thermionic	مربوط به تابش الکترونها ازاجسام داغ
angle of incidence	زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
radiation cooling	سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
roentgenography	عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
heartfelt	خالص
virginal	خالص
absolute	خالص
downright	خالص
absolutes	خالص
unalterable <adj.>	خالص
unalienable <adj.>	خالص
inevitable <adj.>	خالص
simon pure	خالص
genuine	خالص
spiritous	خالص
inalienable <adj.>	خالص
unmixed	خالص
aquapura	اب خالص
absolute <adj.>	خالص
purest	خالص
paticular	خالص
veridical	خالص
indispensable <adj.>	خالص
sheer	خالص
pure	خالص
nets	خالص
nett	خالص
clean	خالص
cleaned	خالص
cleanest	خالص
cleans	خالص
unadulterated	خالص
net	خالص
purer	خالص
footcandle	واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
delayed neutrons	نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
equity capital	دارائی خالص
purification	خالص سازی
spirits of wine	عرق خالص
pure tones	صداهای خالص
pure monopoly	انحصار خالص
pure profit	سود خالص
pure shear	برش خالص
pure strategy	استراتژی خالص
pure lime	اهک خالص
spirit of wine	عرق خالص
hellene	یونانی خالص
he was neat	بی ماسه خالص
circular bending	خمش خالص
pure mathematics	ریاضیات خالص
clear	خالص کردن
clearer	خالص کردن
clearest	خالص کردن
neat size	اندازه خالص
net acceleration	شتاب خالص
clears	خالص کردن
full blood	نژاد خالص
purification	خالص کردن
grain alcohol	الکل خالص
net debt	بدهی خالص
net profit	سود خالص
net income	درامد خالص
resutant force	نیروی خالص
resutant	نیروی خالص
net force	نیروی خالص
net saving	پس انداز خالص