English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
distribution coefficient ضریب تقسیم
Search result with all words
design strength مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
Other Matches
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
distributions تقسیم
branch تقسیم
sharing تقسیم
divisions تقسیم
graduator خط تقسیم کن
allocate تقسیم
allocates تقسیم
allocating تقسیم
cleavage تقسیم
branches تقسیم
distribution تقسیم
dealing تقسیم
division تقسیم
repartition تقسیم
allotment تقسیم
allotments تقسیم
cleavages تقسیم
admensuration تقسیم
admeasurement تقسیم
dispensation تقسیم
dispensations تقسیم
apportionment تقسیم
dividing تقسیم بندی
subdivision تقسیم مجدد
partings تقسیم تجزیه
junction box جعبه تقسیم
subdivisions تقسیم مجدد
divider پرگار تقسیم
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
sortition تقسیم با قرعه
delay allowance زمان تقسیم
junction boxes جعبه تقسیم
parting تقسیم تجزیه
divider تقسیم کننده
splice box جعبه تقسیم
administers تقسیم کردن
divisive تقسیم کننده
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
aminister تقسیم کردن
distributing box جعبه تقسیم
zeradivide تقسیم بر صفر
divided تقسیم شده
division of labour تقسیم کار
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
regionalism تقسیم کشوربنواحی
water point نقطه تقسیم اب
demultiplexer تقسیم کننده
divisions of labour تقسیم کار
allotment پخش تقسیم
compartments تقسیم کردن
administer تقسیم کردن
clastic تقسیم شونده
battery bus جعبه تقسیم
dichotomy تقسیم به دو بخش
dichotomies تقسیم به دو بخش
intersects تقسیم کردن
busbar جعبه تقسیم
intersected تقسیم کردن
divisions عمل تقسیم
intersect تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
to share out تقسیم کردن
allotments پخش تقسیم
compartment تقسیم کردن
scissor قطع تقسیم
compart تقسیم کردن
autotomy تقسیم خودبخود
divisible قابل تقسیم
short division تقسیم باختصار
separate تقسیم کردن
separated تقسیم کردن
separates تقسیم کردن
division عمل تقسیم
sharing the market تقسیم بازار
severability قابلیت تقسیم
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
frequency division تقسیم فرکانس
divide تقسیم کردن
line graduation تقسیم بندی خط
load distribution تقسیم بار
divides تقسیم کردن
division تقسیم [ریاضی]
frequency distribution تقسیم فرکانس
fire distribution تقسیم اتش
partition function تابع تقسیم
distributing تقسیم کردن
indistributable تقسیم نشدنی
share تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
hyphenation تقسیم کلمه
distribute تقسیم کردن
o o line خط تقسیم دیدبانی
distributes تقسیم کردن
frequency alloment تقسیم فرکانس
go halves <idiom> تقسیم مساوی
division of labor تقسیم کار
graduate بدرجات تقسیم
division line خط تقسیم شده
division check ازمایش تقسیم
divisibility قابلیت تقسیم
divide exception خطای تقسیم
denominator تقسیم کننده
divide exception استثناء تقسیم
dividable قابل تقسیم
denominators تقسیم کننده
distribution pannel تابلوی تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution of forces تقسیم نیروها
distribution box جعبه تقسیم
divisional مربوط به تقسیم
graduating بدرجات تقسیم
meiosis تقسیم کاهشی
division sign نماد تقسیم
graduates بدرجات تقسیم
meiosis تقسیم سلولی
market segmentation تقسیم بازار
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
ratios ضریب
modulus ضریب
modules ضریب
module ضریب
ratio ضریب
factor ضریب
factors ضریب
coefficient ضریب
phi coefficient ضریب فی
coefficients ضریب
amitosis یک نوع تقسیم سلولی
switch board صفحه تقسیم برق
amitosis تقسیم ساده یاختهای
splitting a window تقسیم بندی پنجره
amitosis تقسیم مستقیم یاخته
maxwell velocity distribution تقسیم سرعت ماکسول
fractionize تقسیم بجزء کردن
fractionalize تقسیم بجزء کردن
distributed fire اتش تقسیم شده
compartmentation تقسیم بندی کردن
distributing mains شبکه تقسیم اصلی
redistribution of force تقسیم مجدد نیروها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
degree gradution تقسیم بندی درجهای
proration سرشکنی تقسیم به نسبت
denominationalism اعتقاد به تفکیک و تقسیم
divisibly بطور قابل تقسیم
dial graduation تقسیم بندی درجهای
diffract باجزاء تقسیم شدن
distribution point نقطه تقسیم اماد
residuary legatee باقیمانده ماترک پس از تقسیم
retained profit سود تقسیم نشده
undistributed profits سود تقسیم نشده
autotomize تقسیم خودبخود کردن
lobulation تقسیم به مقاطع کوچک
distribute among the creditors in propor به غرماء تقسیم کردن
balkanization تقسیم بقطعات ریز
karyokinesis مرحله تقسیم سلولی
jack box جعبه تقسیم تلفن
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
bifurcation تقسیم بدو شاخه
prorate به نسبت تقسیم کردن
self divison تقسیم خود بخود
break down تقسیم بندی کردن
classis تقسیم برحسب طبقه
frequency dividing network شبکه تقسیم فرکانس
undivided profit سود تقسیم نشده
distributed profit سود تقسیم شده
sectors جزء تقسیم کردن
tripartition تقسیم بسه قسمت
amorphous بدون تقسیم بندی
cantons به بخش تقسیم کردن
canton به بخش تقسیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com