Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
tenacity coefficient
ضریب سختی
Search result with all words
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
Other Matches
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
modulus of elasticity
ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
availability factor
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
attenuation factor
ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
convergence factor
ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant
تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
probability factor
ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
reduction coefficient
ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
charactristics
مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
biquinary notation
دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
partition coefficient
ضریب توزیع ضریب تقسیم
factor of safety
ضریب تامین ضریب اطمینان
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor
ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
slices
ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient
ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slice
ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
heavily
به سختی
hardness
سختی
rigidity
سختی
odburacy
سختی
long suffering
سختی کش
difficulties
سختی
difficulty
سختی
inflexibility
سختی
hardship
سختی
hardships
سختی
astingency
سختی
soreness
سختی
rigor
سختی
buckram
سختی
rigorism
سختی
terribleness
سختی
rigorousness
سختی
roughing
سختی
strictness
سختی
sternness
سختی
arduousness
سختی
aggravation
سختی
toughness
سختی
tenacity
سختی
stiffness
سختی
duress
سختی
oppressiveness
سختی
adamancy
سر سختی
adamancy
سختی
steeliness
سختی
hardness of water
سختی اب
hard lines
سختی
violence
سختی
seriously
به سختی
rigors
سختی
rigour
سختی
severity
سختی
intensity
سختی
austerity
سختی
intractability
سختی
intolerableness
سختی
privations
سختی
privation
سختی
hardiness
سختی
hardily
به سختی
induration
سختی
inexpiableness
سختی
intenseness
سختی
intension
سختی
impenetrableness
سختی
implacability
سختی
inexorability
سختی
rigours
سختی
inclemency
سختی
grievousness
سختی
flintiness
سختی
narrow circumstances
تنگی سختی
eburnation
عاجی سختی
acataposis
سختی بلع
rebound hardness
سختی جهشی
life of privation
زندگی در سختی
asperity
سختی ترشی
water hardness
درجه سختی آب
refractorily
باسر سختی
temporary hardness
سختی موقت
impact hardness
سختی برخورد
painfulness
زحمت سختی
thermosetting
سختی پذیر
addle
سختی گرفتاری
graveness
عبوسی سختی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
imperviousness
سختی بی اعتنائی
permanent hardness
سختی دائمی
gameness
جان سختی
hardenability
قابلیت سختی
stubbornly
از روی سر سختی
to suffer hardship
سختی کشیدن
hardness test
ازمایش سختی
softener
کاهنده سختی اب
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
irreconcilableness
سختی در عقیده
strain hardness
سختی درجه
durometer
سختی سنج
duration
سختی بقاء
irreconcilability
سختی در عقیده
solidity
استواری سختی
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
softened
سختی را گرفتن
soften
سختی را گرفتن
sclerometer
سختی سنج
strain hardness
سختی کشی
depth of case
عمق سختی
depth of hardening zone
عمق سختی
stubbornness
سر سختی لجاجت
softens
سختی را گرفتن
resistance
سختی مخالفت
granite
سختی استحکام
quenching
ترساندن درجه سختی
to rub through or along
با سختی بسر بردن
It was raining hard.
باران سختی می با رید
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
red hardness
سختی گرم سرخ
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
scratch hardness
درجه سختی خراش
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
stress
سختی پریشان کردن
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
stresses
سختی پریشان کردن
stressing
سختی پریشان کردن
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
thrust hardness
درجه سختی فشاری
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
module
ضریب
factors
ضریب
factor
ضریب
phi coefficient
ضریب فی
ratios
ضریب
modules
ضریب
modulus
ضریب
ratio
ضریب
coefficients
ضریب
coefficient
ضریب
lag coefficient
ضریب تاخیر
load factor
ضریب بارگیری
load factor
ضریب نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com