English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
activity coefficient ضریب فعالیت
Other Matches
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
activity فعالیت
stirrings فعالیت
stirred فعالیت
stir فعالیت
actuality فعالیت
functions فعالیت
function فعالیت
acting فعالیت
activities فعالیت
functioned فعالیت
stirs فعالیت
activeness فعالیت
activation فعالیت
exercise فعالیت
exercised فعالیت
exercises فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
cerebration فعالیت مغزی
activity wheel گردونه فعالیت
activity time زمان هر فعالیت
venturing فعالیت اقتصادی
ventures فعالیت اقتصادی
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
ventured فعالیت اقتصادی
venture فعالیت اقتصادی
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
activity cycle چرخه فعالیت
event عمل یا فعالیت
events عمل یا فعالیت
somatotonia فعالیت گرایی
turn over عایدی فعالیت
somatotonic فعالیت گرا
politicking فعالیت سیاسی
auxiliary activity فعالیت فرعی
activity analysis تحلیل فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
activity drive سائق فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
activity quotient بهر فعالیت
activity rate نرخ فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
business activity فعالیت بازرگانی
random activity فعالیت تصادفی
low activity فعالیت پایین
critical activity فعالیت بحرانی
optical activity فعالیت نوری
off year سال کم فعالیت
operational environment محیط فعالیت
operating level سطح فعالیت
operant فعالیت کننده
on stream درحال فعالیت
inactivity عدم فعالیت
reactivation فعالیت مجدد
inaction بدون فعالیت
activating به فعالیت پرداختن
activates به فعالیت پرداختن
activated به فعالیت پرداختن
hey day روز پر فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
trade cycle دوره فعالیت تجاری
slump کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
business cycle دور فعالیت بازرگانی
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
muzzles مانع فعالیت شدن
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
byway کار یا فعالیت جنبی
byways کار یا فعالیت جنبی
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
background فعالیت ارتباط دادهای
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
self activity فعالیت خود بخود
spheres مرتبه حدود فعالیت
sphere مرتبه حدود فعالیت
form سابقه فعالیت اسب
muzzle مانع فعالیت شدن
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
formed سابقه فعالیت اسب
forms سابقه فعالیت اسب
orbits دور حدود فعالیت
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
muzzling مانع فعالیت شدن
muzzled مانع فعالیت شدن
orbit دور حدود فعالیت
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
slumped کاهش فعالیت رکود
slumps کاهش فعالیت رکود
orbited دور حدود فعالیت
pickup تجدید فعالیت چیدن
efficiency فعالیت مفید بازده
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
ratios ضریب
ratio ضریب
modulus ضریب
factor ضریب
phi coefficient ضریب فی
factors ضریب
coefficient ضریب
coefficients ضریب
module ضریب
modules ضریب
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
magnification ratio ضریب تقویت
luminosity factor ضریب درخشندگی
loss factor ضریب اتلاف
load factor ضریب بارگیری
kill factor ضریب تلفات
load factor ضریب نیرو
luminous efficiency ضریب روشنایی
magnification ratio ضریب بزرگنمایی
modulus of elasticity ضریب شکل
modulus of elasticity ضریب برجهندگی
modulus of elasticity ضریب کشسانی
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی
elasticity modulus ضریب کشسانی
reactance factor ضریب راکتانس
enhancement factor ضریب تشدید
error term ضریب خطا
eta coefficient ضریب اتا
expansion coefficient ضریب انبساط
factor of safety ضریب اطمینان
impact factor ضریب برخورد
mixing coefficient ضریب اختلاط
form factor ضریب شکل
load factor ضریب بار
inductance ضریب القاء
index of refraction ضریب انکسار
index of refraction ضریب شکست
index of fraction ضریب انکسار
multiplier ضریب تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com