English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
Other Matches
consistency coefficient ضریب همسانی
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
equalising همسانی
consistency همسانی
equalises همسانی
uniformity همسانی
equalised همسانی
isotropy همسانی
equalized همسانی
equalizes همسانی
equalizing همسانی
similarities همسانی
similarity همسانی
equalize همسانی
parallelism همسانی مشابهت
homoscedasticity واریانس همسانی
homology همسانی برابری
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
subjective درونی
intestine درونی
intestines درونی
infelt درونی
inside درونی
insides درونی
inward درونی
interior درونی
civil درونی
inmost درونی
indoor درونی
intrinsic درونی
interiors درونی
endogenous درونی
internal درونی
innermost درونی
in درونی
in- :درونی
tumble home خم درونی
in- درونی
in :درونی
inner درونی
intrados قوس درونی
internality درونی بودن
internal work کار درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
internal temperature دمای درونی
cooptation انتخاب درونی
internal secretion ترشح درونی
ductless gland غده درونی
internal conversion تبدیل درونی
intrados springing line پاطاق درونی
aula حیاط درونی
archivolt قوس درونی
in-fighting کشمکش درونی
bal badak تیغ درونی پا
the inner layer چینه درونی
the inner layer لایه درونی
subjectivity درونی بودن
pore pressure فشار درونی
loggia ایوان درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
springing of soffit پاطاق درونی
spring of intrados پاطاق درونی
endoderm پرده درونی
endocardium پرده درونی دل
internal reflection انعکاس درونی
inner loop حلقه درونی
inner shell electron الکترون درونی
inner speech گفتار درونی
intercorrelation وابستگی درونی
interflow جریان اب درونی
interior affairs کارهای درونی
interiority درونی بودن
internal inhibition بازداری درونی
internal force نیروی درونی
internal font فونت درونی
internal energy انرژی درونی
internal consistency هماهنگی درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
internal friction اصطکاک درونی
endogenous event رویداد درونی
internal pressure فشار درونی
endophasia تکلم درونی
enteroceptor گیرنده درونی
interoceptor گیرنده درونی
entophyte انگل درونی
indravgnt جریان درونی
internal phase فاز درونی
inflow ریزش درونی
ingrowth رویش درونی
internal friction سایش درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
internal command فرمان درونی
indoor درونی داخلی
interiors درونی درون
internalizes درونی کردن
internalizing درونی کردن
dynamic نیروی درونی
dynamically نیروی درونی
pectoral صدری درونی
interpolations براورد درونی
pectorals صدری درونی
esoteric رمزی درونی
internalization درونی ساختن
internalised درونی کردن
interpolation براورد درونی
internalize درونی کردن
internalized درونی کردن
internalising درونی کردن
innate درونی چسبنده
internalises درونی کردن
interior درونی درون
midland بین الارضین درونی
autotelic دارای قصد درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
mesophyll بافت درونی برگ
inside berm سکوی شیببر درونی
inner work function انرژی خروج درونی
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
internalization درونی یا باطنی کردن
internal torque گشتاور نیروی درونی
endocarditis اماس غشاء درونی دل
internist متخصص داروهای درونی
internal sort مرتب کردن درونی
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
internal hard disk دیسک سخت درونی
scarp دیوار درونی خندق
internal evidence مدارک یاگواه درونی
sacrp دیوار درونی خندق
inwarness بطون درونی بودن
dynamic pressure فشار محرکه درونی
endo arterities اماس درونی شریان
endometritis اماس درونی زهدان
endometrium پرده درونی زهدان
endospore غشاء درونی تخم
endosporium غشاء درونی تخم
enostosis اماس درونی استخوان
endocrane سطح درونی جمجمه
endocarp حلقه درونی میوه
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
endocardial وابسته به پرده درونی دلhypoblast
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction مالش درونی سایش داخلی
interoceptive وابسته به انگیزش وتحریک درونی
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
entoptics شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural واقع در این سوی دیوارها درونی
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
auscultator گوش کننده صداهای درونی بدن
to protect home industry صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
intima درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutters فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxists طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
ratio ضریب
modulus ضریب
ratios ضریب
coefficients ضریب
modules ضریب
factor ضریب
factors ضریب
module ضریب
phi coefficient ضریب فی
coefficient ضریب
stiffness coefficient ضریب سفتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com