Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
Other Matches
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
toll
تحمل خسارت
tolls
تحمل خسارت
tolling
تحمل خسارت
tree
درتنگنا قرا ردادن
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
too much of a good thing
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
keep up
تحمل کردن
suffers
تحمل کردن
sustains
تحمل کردن
abhide
تحمل کردن
experiences
تحمل کردن
undergo
تحمل کردن
undergoes
تحمل کردن
experience
تحمل کردن
experiencing
تحمل کردن
undergoing
تحمل کردن
undergone
تحمل کردن
to bear out
تحمل کردن
sustained
تحمل کردن
sustain
تحمل کردن
suffered
تحمل کردن
stand
تحمل کردن
thole
تحمل کردن
endure
تحمل کردن
withstanding
تحمل کردن
endured
تحمل کردن
endures
تحمل کردن
withstands
تحمل کردن
withstood
تحمل کردن
bide
تحمل کردن
support
تحمل کردن
tolerates
تحمل کردن
withstand
تحمل کردن
tolerated
تحمل کردن
suffer
تحمل کردن
dure
تحمل کردن
to give support to
تحمل کردن
dree
تحمل کردن
put up with
تحمل کردن
lie down under
تحمل کردن
sit down under
تحمل کردن
vasbyt
تحمل کردن
tolerate
تحمل کردن
tolerating
تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
stomach
اشتها تحمل کردن
outstand
بیشتر تحمل کردن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
stomachs
اشتها تحمل کردن
stomaching
اشتها تحمل کردن
stomached
اشتها تحمل کردن
forcing
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
sued
ادعای خسارت کردن
recvperate
جبران خسارت کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
suing
ادعای خسارت کردن
sue
ادعای خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
recuperation
رفع خسارت کردن
blemish
خسارت وارد کردن
inflict casualty
خسارت وارد کردن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
comport
جور بودن تحمل کردن
to champ the bit
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comported
جور بودن تحمل کردن
comporting
جور بودن تحمل کردن
bears
تاب اوردن تحمل کردن
bear
تاب اوردن تحمل کردن
comports
جور بودن تحمل کردن
forborne
دست برداشتن تحمل کردن
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
claims
طلب ادعای خسارت کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
claim
طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking
تحمل کردن سازش کردن
bears
تقبل کردن تحمل کردن
bear
تقبل کردن تحمل کردن
brook
تحمل کردن سازش کردن
brooked
تحمل کردن سازش کردن
brooks
تحمل کردن سازش کردن
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
passiveness
تحمل
longanimity
تحمل
tolerances
تحمل
toleration
تحمل
enduringness
تحمل
good humor
تحمل
endurance
تحمل
tolerance
تحمل
detriment
خسارت
depredation
خسارت
scathe
خسارت
averages
خسارت
recompensing
خسارت
harming
خسارت
averaged
خسارت
harmed
خسارت
harm
خسارت
reprise
خسارت
average
خسارت
harms
خسارت
injury
خسارت
depredations
خسارت
casualties
خسارت
smart money
خسارت
lesion
خسارت
damage
خسارت
loss
خسارت
lesions
خسارت
casualty
خسارت
averaging
خسارت
recompenses
خسارت
recompensed
خسارت
recompense
خسارت
good humouredly
با صبر و تحمل
insufferable
تحمل ناپذیر
intolerability
تحمل ناپذیری
intolerableness
تحمل نا پذیری
forbore
تحمل کرد
intolerancy
عدم تحمل
insupportable
تحمل ناپذیر
frustration tolerance
تحمل ناکامی
sufferable
تحمل پذیر
intolerance
عدم تحمل
bearable
تحمل پذیر
take it
<idiom>
تحمل مشکلات
impossible
[colloquial]
<adj.>
تحمل ناپذیر
bearing capacity
فرفیت تحمل
defrayal
تحمل هزینه
bearing capacity
قدرت تحمل
endurable
تحمل پذیر
bearing capacity
گنجایش تحمل
abiding
تحمل کننده
beyond bearing
تحمل ناپذیر
beyond bearing
غیرقابل تحمل
tolerable
تحمل پذیر
weather
تحمل یابرگزارکردن
sustainable
قابل تحمل
expected time
زمان تحمل
supportable
قابل تحمل
weathered
تحمل یابرگزارکردن
weathers
تحمل یابرگزارکردن
tolerator
تحمل کننده
unbearable
تحمل ناپذیر
forbearance
تحمل امساک
unbearably
تحمل ناپذیر
intolerable
تحمل ناپذیر
fault tolerance
تحمل نقص
tolerable
قابل تحمل
impassibility
تحمل ناپذیری
g/a
خسارت کلی
solatium
جبران خسارت
special damage
خسارت مخصوص
redresses
جبران خسارت
total loss
خسارت کلی
g/a
خسارت عمومی
particular average
خسارت جزئی
fractional damage
خسارت جزئی
claim of compensation
ادعای خسارت
average adjustment
تصفیه خسارت
redressed
جبران خسارت
civil injury
خسارت مدنی
award of damages
جبران خسارت
injury
اسیب خسارت
recuperation
رفع خسارت
damnify
خسارت زدن
actual damage
خسارت واقعی
recuperation
جبران خسارت
compensation
جبران خسارت
damaged
خسارت دیده
backwardation
خسارت دیرکرد
sea water damage
خسارت اب دریا
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
constructive total loss
خسارت کلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com