Dictiornary-Farsi | ضلاب یافاصله ضربی گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)

English	Persian
to beat time	ضلاب یافاصله ضربی گرفتن


Other Matches

multiplicantive	ضربی
ragtime	موسیقی ضربی
instruments of percussion	ادوات ضربی
annular barrel vault	طاق ضربی
straight barrel vault	طاق ضربی
percussionists	نوازنده اسبابهای ضربی
percussion instrument	الات موسیقی ضربی
percussionist	نوازنده اسبابهای ضربی
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
pulsatile instruments	ادوات ضربی یا زدنی
habanera	رقص دو ضربی کوبا
earless	بی دسته فاقدگوش موسیقی یاگوش ضربی
mazurka	رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی
percussion	اسبابهای ضربی مثل طبل ودنبک
lintels	نعل درگاه تیر یا اجرکاری ضربی بالای درب و پنجره
lintel	نعل درگاه تیر یا اجرکاری ضربی بالای درب و پنجره
weaving shed	[فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
to keep time	موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
shed	دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
pick	نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
counter shed	پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retreats	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
get at	گرفتن
to get at	گرفتن
retaken	پس گرفتن
blinded	گرفتن
retakes	پس گرفتن
takes	گرفتن
obturate	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
retreating	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
blind	گرفتن
take	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
gets	گرفتن
resume	از سر گرفتن
getting	گرفتن
retake	پس گرفتن
resuming	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
situating	جا گرفتن
infold	در بر گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
indwell	جا گرفتن
resumes	از سر گرفتن
wed	گرفتن
capture	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
captures	گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
to call back	پس گرفتن
capturing	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to catch on	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
cease	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
to begin again	از سر گرفتن
holds	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
accompany	دم گرفتن
hold	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
to break in	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
break out	در گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
pushing	گرفتن
catch	گرفتن
abate	اب گرفتن از
to get used to	خو گرفتن [به]
abated	اب گرفتن از
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
to draw back	پس گرفتن
raclaim	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
retrieve	پس گرفتن
seizes	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
seized	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
seize	گرفتن
blinds	گرفتن
wive	زن گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
grabbed	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
skim	کف گرفتن از
unsay	پس گرفتن
skim	گرفتن کف
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
grab	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
nail	گرفتن
deglutinate	گرفتن
recapture	پس گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
grabs	گرفتن
skims	کف گرفتن از
to station oneself	جا گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
to take up	گرفتن
lutes	گل گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaims	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
accustom	خو گرفتن
skims	گرفتن کف
to shut off	را گرفتن
catch on	گرفتن
adeem	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
tong	گرفتن
encumbering	گرفتن
situate	جا گرفتن
disesteem	کم گرفتن
corks	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
renovated	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
detracted	گرفتن
cork	گرفتن
receive	گرفتن
renovates	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
detracting	گرفتن
receives	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
accustoms	خو گرفتن
despumate	کف گرفتن از
false grip	گرفتن
flea	کک گرفتن
situates	جا گرفتن
detract	گرفتن
detracts	گرفتن
devest	گرفتن
fleas	کک گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
dissembled	نادیده گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن
niggles	خرده گرفتن
differentiating	دیفرانسیل گرفتن
snatching	گرفتن مقدار کم
niggle	خرده گرفتن
differentiating	مشتق گرفتن
reclaim	باز گرفتن