Dictiornary-Farsi | ضماد گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
salve	ضماد گذاشتن


Other Matches

cataplasm	ضماد
poultice	ضماد
poultices	ضماد
salve	ضماد
mustard poultice	ضماد خردل
stupe	ضماد گرم
poultices	ضماد روی محل دردگذاشتن
poultice	ضماد روی محل دردگذاشتن
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
load	گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
lets	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
run home	جا گذاشتن
loads	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
to trample on	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
letting	گذاشتن
lay	گذاشتن
let	گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
placements	گذاشتن
placement	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
take in	تو گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
placing	گذاشتن
places	گذاشتن
place	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
putting	گذاشتن
lays	گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
leave	گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
puts	گذاشتن
leaving	گذاشتن
put	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
fix	کار گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
saluted	احترام گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
coop	درقید گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
salutes	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
mortgages	گرو گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
respect	احترام گذاشتن به
Welsh	کلاه گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
install	کار گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
traced	اثر گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
installing	کار گذاشتن
installs	کار گذاشتن
mouth	در دهان گذاشتن
mouthed	در دهان گذاشتن
mouthing	در دهان گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
point	نوک گذاشتن
mouths	در دهان گذاشتن
strand	تنها گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
cramps	درقید گذاشتن
cramp	درقید گذاشتن
embed	کار گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
parcels	دربسته گذاشتن
tip	نوک گذاشتن
tipping	نوک گذاشتن
shutter	پرده گذاشتن
shutters	پرده گذاشتن
handle	دسته گذاشتن
handles	دسته گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
window dress	بنمایش گذاشتن
To trample on justice . To be unfair.	پا روی حق گذاشتن
To grow a beard .	ریش گذاشتن
To grow a mustache .	سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone.	سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction .	فرق گذاشتن
let loose <idiom>	آزاد گذاشتن
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
pull the wool over someone's eyes <idiom>	سربه سر گذاشتن
put in (time) <idiom>	وقت گذاشتن
set (someone) up <idiom>	یه جای گذاشتن
welch	کلاه گذاشتن
walk out on	قال گذاشتن
vowelize	واکه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
to sow mines	مین گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
trepass	پافرا گذاشتن
trig	علامت گذاشتن
underact	از کار کم گذاشتن
undercharge	کم خرج گذاشتن در
underpricing	کم قیمت گذاشتن
split hairs <idiom>	فرق گذاشتن
to put down	فرو گذاشتن
to invent stories	صفحه گذاشتن
to spin yarns	صفحه گذاشتن
make an impression	تاثیر گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
instal	کار گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
lagvt	سرپوش گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن
pigged	بچه گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
high tender	به مزایده گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
hypothecate	گرو گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
pignus	گرو گذاشتن
put aside	کنار گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن