Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
to hold responsible
مسئول کردن
sponsors
ضمانت کردن
vouch
ضمانت کردن
answers
ضمانت کردن
vouch for
ضمانت کردن
guarantee
ضمانت کردن
guaranteed
ضمانت کردن
sponsoring
ضمانت کردن
sponsor
ضمانت کردن
guarantees
ضمانت کردن
answered
ضمانت کردن
insure
ضمانت کردن
answering
ضمانت کردن
answer
ضمانت کردن
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
stand surety for a person
ضمانت کسی را کردن
bail
تضمین ضمانت کردن
warrant
ضمانت کردن مجوز
warranting
ضمانت کردن مجوز
warrent
ضمانت یاتعهد کردن
act as surety
کفالت یا ضمانت کردن
warranted
ضمانت کردن مجوز
warrants
ضمانت کردن مجوز
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
guarantee
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantees
ضمانت نامه تضمین کردن
guaranteed
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
responsible
مسئول
responsive
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
warden
مسئول
frankpledge
مسئول
liable
مسئول
accountable
مسئول
answerable
مسئول
accountable
مسئول حساب
to hold responsible
مسئول قراردادن
authoring system
سیستم مسئول
custodians
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
custodians
مسئول سرپرست
custodian
مسئول مرموزات
undertaker
جواب گو مسئول
liable for damages
مسئول خسارات
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
furnace man
مسئول کوره
lineman's plier
انبردست مسئول خط
supplies officer
مسئول مواد
furnace attendant
مسئول کوره
data administrator
مسئول داده ها
account
مسئول بودن
cupola tender
مسئول کوره
issue commissary
مسئول توزیع
undertakers
جواب گو مسئول
in charge
<idiom>
مسئول بودن
officer in charge
افسر مسئول
officer on duty
افسر مسئول
helmsman
مسئول سکان
cryptographer
مسئول رمز
helmsmen
مسئول سکان
wagon master
مسئول واگن
purchasing officer
مسئول خرید
undertaking
جواب گو مسئول
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
guarantee
ضمانت
guaranteed
ضمانت
warranty
ضمانت
gurantee
ضمانت
guaranty
ضمانت
guarantee
ضمانت
sponsorship
ضمانت
warrants
ضمانت
warranting
ضمانت
warrant
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
ضمانت
warranty
ضمانت
guaranty
ضمانت
guarantees
ضمانت
warranted
ضمانت
suretyship
ضمانت
bond
ضمانت
bail
ضمانت
mainprise
ضمانت
sponsion
ضمانت
warranties
ضمانت
sponsored by
به ضمانت
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
corespondent
مسئول جواب گویی
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
officer in charge
افسر مسئول اجرا
irresponsibly
بطور غیر مسئول
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
tallyman
مسئول کنترل محموله
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
captain of the top
مسئول گروه کار
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
assurances
ضمانت وثیقه
guarantee period
دوره ضمانت
irreplevisable
ضمانت برندار
assurance
ضمانت وثیقه
bond
پیوستگی ضمانت
suretyship
عقد ضمانت
bank bond
ضمانت بانکی
fiduciary bond
ضمانت شرافتی
bailable
قابل ضمانت
guaranty
ضمانت نامه
warranty
ضمانت نامه
pledge
وثیقه ضمانت
responsibilities
ضمانت جوابگویی
pledged
وثیقه ضمانت
pledges
وثیقه ضمانت
pledging
وثیقه ضمانت
responsibility
ضمانت جوابگویی
express warranty
ضمانت صریح
bail bond
ضمانت نامه
contract guarantee
ضمانت قرارداد
pecuniary liability
ضمانت پولی
sanction
ضمانت اجرا
irrepleviable
ضمانت برندار
bonded
ضمانت شده
bilable
ضمانت بردار
upon bail
بقیه ضمانت
bondholder
ضمانت دار
letter of indemnity
ضمانت نامه
limplied warranty
ضمانت ضمنی
joint and several guarantee
ضمانت تضامنی
guarantor
ضمانت کننده
sanctioning
ضمانت اجرا
bank guarantee
ضمانت بانکی
sanctions
ضمانت اجرا
warranties
ضمانت نامه
sanctioned
ضمانت اجرا
guarantors
ضمانت کننده
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
range officer
افسر مسئول میدان تیر
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
to go bail for any one
ضمانت کسی راکردن
guarantee
شخص ضمانت شده
sanctioned
ضمانت اجرایی قانون
board exchange warranty
ضمانت تعویض برد
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
sanction
ضمانت اجرایی قانون
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
sanctions
ضمانت اجرایی قانون
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
guaranteed
شخص ضمانت شده
sanctioning
ضمانت اجرایی قانون
the watch is warranted
ضمانت شده است
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
bailment
رهایی به قید ضمانت
i guarantee his appearance
من ضمانت می کنم که حاضرشود
guarantees
شخص ضمانت شده
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com