Dictiornary-Farsi | ضوابط و شرایط اعتبار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار


Other Matches

terms and conditions	ضوابط و شرایط
credit terms	شرایط اعتبار
requirements of the credit	شرایط اعتبار
terms	ضوابط
criteria	ضوابط
code of ethics	ضوابط اخلاقی
professional code	ضوابط حرفهای
ethical code	ضوابط اخلاقی
decision criteria	ضوابط تصمیم گیری
overdraft	حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdrafts	حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
unfinanced	بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
craft revolving fund	حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
credit system of supply	سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
terms	شرایط
term	شرایط
termed	شرایط
terming	شرایط
the conditions	شرایط ان
conditions	شرایط
terms of trade	شرایط معامله
conditions of use	شرایط کاربرد
qualification	واجد شرایط
terms of payment	شرایط پرداخت
ball game	شرایط وضعیت
suitable conditions	شرایط مناسب
condition of readiness	شرایط امادگی
terms of trade	شرایط مبادله
conference terms	شرایط کنفرانس
tropical condition	شرایط گرمسیری
conditions of contract	شرایط قرارداد
conditions of purchase	شرایط خرید
equilibrium conditions	شرایط تعادل
boundary conditions	شرایط مرزی
boundary conditions	شرایط حدی
disadvantage	شرایط نامساعد
conditions	شرایط اوضاع
qualified	واجد شرایط
bona fide	واجد شرایط
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
tight spot <idiom>	شرایط سخت
working conditions	شرایط کار
qualify	واجد شرایط
qualifies	واجد شرایط
eligible	واجد شرایط
fair play	شرایط برابر
actude conditions	شرایط حاد
disadvantages	شرایط نامساعد
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
average conditions	شرایط متوسط
average conditions	شرایط عادی
usual conditions	شرایط معمول
ball games	شرایط وضعیت
ambient conditions	شرایط محیطی
adverse factors	شرایط نامساعد
admission requirements	شرایط پذیرش
actude conditions	شرایط شدید
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
qulifications	واجد شرایط
makings	شرایط لازم
marginal conditions	شرایط نهائی
mutual terms	شرایط متقابل
necessary conditions	شرایط لازم
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
emergency conditions	شرایط اضطراری
payment terms	شرایط پرداخت
existing circumstances	شرایط موجود
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
light conditions	شرایط نور
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
competitive conditions	شرایط رقابت
initial condition	شرایط اولیه
implied terms	شرایط تلویحی
implied terms	شرایط ضمنی
given conditions	شرایط معلوم
given conditions	شرایط معینه
competition conditions	شرایط رقابت
final cinditions	شرایط فینال
final cinditions	شرایط پایانی
present conditions	شرایط فعلی
dis qualified	فاقد شرایط
settlement terms	شرایط تسویه
stability conditions	شرایط ثبات
standard condition	شرایط استاندارد
qualifications	شرایط لازم
plateaux	شرایط پایا
plateaus	شرایط پایا
plateau	شرایط پایا
standard conditions	شرایط متعارفی
sufficient conditions	شرایط کافی
spring conditions	شرایط بهاری
terms of shipment	شرایط حمل
shipping terms	شرایط حمل
qualification	وضعیت شرایط
qalified	واجد شرایط
requirements	شرایط لازم
delivery terms	شرایط تحویل
second order conditions	شرایط ثانوی
settlement terms	شرایط پرداخت
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
quantify	واجد شرایط شدن
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
quantifies	واجد شرایط شدن
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
eligible	واجد شرایط مطلوب
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
ineligibility	فقدان شرایط لازم
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
quantifying	واجد شرایط شدن
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
qualificatory	واجد شرایط کننده
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
provisions of a contract	شرایط قرار داد
machining requirments	شرایط براده برداری
bend	شرایط خمیدگی زانویی
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
feudatory	تابع شرایط تیول
entry group	گروه واجد شرایط
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
support conditions	شرایط تکیه گاهی
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantified	واجد شرایط شدن
qualified	واجد شرایط لازمه
meets	مطابق شرایط بودن
unqualified	فاقد شرایط لازم
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
qualify for	واجد شرایط بودن
qualified	دارای شرایط لازم
circumstance	شرایط محیط اهمیت
ineligible	فاقد شرایط لازم
meet	مطابق شرایط بودن
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
restructured	شرایط وام را عوض کردن
entry group	واجدین شرایط تخصصی شغلی
size up <idiom>	بسته به شرایط ،برانداز کردن
restructures	شرایط وام را عوض کردن
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
restructure	شرایط وام را عوض کردن
get in the swing of things <idiom>	به شرایط جدید عادت کردن
loan conversion	تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus	ثابت بودن سایر شرایط
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
climate for growth	شرایط لازم برای رشد
disqualified	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying	فاقد شرایط لازم دانستن
desirability	درجه تمایل شرایط مطلوب
ligting conditions	شرایط روشنایی نسبتهای نور
debt rescheduling	تجدید نظر در شرایط وام
time utility	بهره گیری از شرایط زمانی
fall back	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
play it by ear <idiom>	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
to satisfy conditions	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
rescheduling	در شرایط وام تجدید نظر کردن
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
reschedule	در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled	در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules	در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualified person	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
put someone in the picture <idiom>	شرایط را شرح دادن برای کسی
dead duck <idiom>	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualify	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible	واجد شرایط برای انتخاب شدن
make the best of <idiom>	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
demand oriented pricing	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
advancing	اعتبار
advances	اعتبار
advance	اعتبار
credibility	اعتبار
authenticity	اعتبار
influences	اعتبار
line of cerdit	خط اعتبار
void	بی اعتبار
credit	اعتبار
prestigious	با اعتبار
credited	اعتبار
reputability	اعتبار
crediting	اعتبار
credit line	حد اعتبار
credits	اعتبار
creditability	اعتبار
creditless	بی اعتبار
prestige	اعتبار
influenced	اعتبار
estimate	اعتبار
influence	اعتبار
influencing	اعتبار