English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English Persian
underclass طبقهی محروم
Other Matches
underclass طبقهی اجتماعی کم درآمد
walk-up آپارتمان طبقهی اول
walk-ups آپارتمان طبقهی اول
bereaved محروم
cold turkey محروم
deprived محروم
disadvantaged محروم
blighted محروم
sans محروم از
cut off محروم کردن
deprivable محروم کردنی
devest محروم کردن
depriving محروم کردن
deprives محروم کردن
deprive محروم کردن
disadvantaged children کودکان محروم
excludable محروم کردنی
have not nations ملل محروم
bereave محروم کردن
abdicating محروم کردن
choiceless محروم از حق انتخاب
excludes محروم کردن
exclude محروم کردن
abdicate محروم کردن
abdicated محروم کردن
exclusion محروم سازی
abdicates محروم کردن
disinherited محروم ازارث
to be defected محروم شدن
to cut off محروم کردن
dis- محروم کردن
underclass طبقه محروم
strip محروم کردن از
lower class طبقه محروم
subclass طبقه محروم
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
estopel امرخاصی محروم شود
unhouseled محروم از عشاء ربانی
dispossessed محروم کردن دورکردن
unsight از دیدن محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
disinherit از ارث محروم کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
disinherits از ارث محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
disinheriting از ارث محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
disseisin محروم شدگی ازتصرف
dispossessor ازتصرف محروم کننده
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
privation محروم سازی تعلیق مقام
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
privations محروم سازی تعلیق مقام
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
These trees deprive the house of light . این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
lumpen محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
divested محروم کردن عاری کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
cut off قطع کردن محروم کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
frustrations خنثی سازی محروم سازی
frustration خنثی سازی محروم سازی
divests محروم کردن عاری کردن
evacuated ترک کردن محروم کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
evacuating ترک کردن محروم کردن
divest محروم کردن عاری کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
ouster بی بهره سازی محروم سازی
curtailed محروم کردن قطع کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
disappoint ناکام کردن محروم کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com