English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
scum طبقه وازده اجتماع
Other Matches
scurf شوره سر وازده اجتماع
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
underclass طبقه سوم [اجتماع]
franklin طبقه متوسط اجتماع
subclass طبقه سوم [اجتماع]
lower class طبقه سوم [اجتماع]
underclass طبقه پست وپایین اجتماع
lower class طبقه پست وپایین اجتماع
subclass طبقه پست وپایین اجتماع
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
run off وازده
run-off وازده
run-offs وازده
fag end وازده
fag ends وازده
granilla فرمزدانه وازده
discards بخش وازده
rejcet مطرود وازده
discard قسمت وازده
discarded قسمت وازده
discarded بخش وازده
discard بخش وازده
discarding بخش وازده
discards قسمت وازده
waste material مصالح وازده
i am fed up وازده شدم
discarding قسمت وازده
entresol طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
intermediate آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify طبقه طبقه کردن
association اجتماع
unions اجتماع
reunion اجتماع
processions اجتماع
socio- اجتماع
procession اجتماع
union اجتماع
hurricanes اجتماع
hurricane اجتماع
gatherings اجتماع
gathering اجتماع
reunions اجتماع
associations اجتماع
mustered اجتماع
muster اجتماع
commonweal اجتماع
meeting اجتماع
meetings اجتماع
society اجتماع
communities اجتماع
community اجتماع
assemblage اجتماع
assemblages اجتماع
consensus اجتماع
milieu اجتماع
milieus اجتماع
milieux اجتماع
conjunctions اجتماع
musters اجتماع
mustering اجتماع
societies اجتماع
public meeting اجتماع
conjunction اجتماع
klatsch اجتماع خودمانی
official meeting اجتماع رسمی
parades اجتماع مردم
paraded اجتماع مردم
congregate اجتماع کردن
communed اجتماع تعاونی
therapeutic community اجتماع درمانی
rallied اجتماع مجدد
aggregation اجتماع توده
parading اجتماع مردم
rallies اجتماع مجدد
concourse محل اجتماع
concourses محل اجتماع
rally اجتماع مجدد
societal وابسته به اجتماع
congregated اجتماع کردن
congregates اجتماع کردن
turn out اجتماع ازدحام
parade اجتماع مردم
communes اجتماع تعاونی
communing اجتماع تعاونی
assembly اجتماع انجمن
overload اجتماع مهاجمان
overloaded اجتماع مهاجمان
overloads اجتماع مهاجمان
flocculate اجتماع کردن
klatch اجتماع خودمانی
meeting ملاقات اجتماع
congregating اجتماع کردن
meetings ملاقات اجتماع
societies جامعه اجتماع
commune اجتماع تعاونی
society جامعه اجتماع
crowds شلوغی اجتماع
collections اجتماع مجموعه
crowd شلوغی اجتماع
collection اجتماع مجموعه
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
riot اجتماع و بلوا کردن
grass roots اجتماع محلی منشاء
guildhall محل اجتماع اصناف
ratag طبقات پایین اجتماع
the rabble طبقات پایین اجتماع
union [set theory] اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
riotous assembly اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
accru اجتماع فراهم شدگی
trigon اجتماع سه ستاره باهم
rioted اجتماع و بلوا کردن
rioting اجتماع و بلوا کردن
riots اجتماع و بلوا کردن
underclass سطح پایین [اجتماع]
pentapolis اجتماع پنج شهر
subclass سطح پایین [اجتماع]
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
lower class سطح پایین [اجتماع]
guildhalls محل اجتماع اصناف
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
guilds اتحادیه محل اجتماع اصناف
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
haunts محل اجتماع تبه کاران
huddled ازدحام اجتماع افراد یک تیم
antisocial مخل اجتماع دشمن جامعه
unsociable گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
upperclassman عضو صنوف ممتازه اجتماع
vespiary اجتماع زنبوران دستهای زنبور
haunt محل اجتماع تبه کاران
guild اتحادیه محل اجتماع اصناف
communitarian عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
huddling ازدحام اجتماع افراد یک تیم
forgather گرد امدن اجتماع کردن
foyers مرکز اجتماع راهرو بزرگ
huddles ازدحام اجتماع افراد یک تیم
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
forums بازار محل اجتماع عموم
foyer مرکز اجتماع راهرو بزرگ
forum بازار محل اجتماع عموم
huddle ازدحام اجتماع افراد یک تیم
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routed اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
outside art [هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
casework مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
social disease بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
of all sorts از هر طبقه
story طبقه
classes طبقه
laminate طبقه طبقه
floor طبقه
floored طبقه
story=storey طبقه
floors طبقه
strips طبقه
stage طبقه
classing طبقه
phase طبقه
phased طبقه
phases طبقه
ranks طبقه
ranked طبقه
rank طبقه
grain طبقه
folium طبقه
grade طبقه
first class طبقه یک
grades طبقه
category طبقه
layer طبقه
courses طبقه
ranged طبقه
ranges طبقه
generals طبقه
general طبقه
bed طبقه
lain طبقه
range طبقه
beds طبقه
beds طبقه ته
bed طبقه ته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com