English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (5 milliseconds)
English Persian
effervescence طراوت و شادی
Other Matches
freshness طراوت
refreshes با طراوت کردن
refresh با طراوت کردن
refreshed با طراوت کردن
vibrancy طراوت و چالاکی
blossoms گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossomed گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossom گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoming گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
gaiety شادی
jubilation شادی
caper شادی
exultation شادی
capered شادی
curvet شادی
capers شادی
joy شادی
glee شادی
joys شادی
galas شادی
gala شادی
joyless بی شادی
airiness شادی
joyance شادی
pleasance شادی
rejoicings شادی
revelery شادی
rejoicing شادی
joie de vivre زیست شادی
acclamation تحسین و شادی
high jinks سروصدا و شادی
fool's paradise شادی احمقانه
plaudit هلهله شادی
mirthfulness شادی ونشاط
jubilate فریاد شادی
exultance وجد و شادی
f.mirth شادی جشن
happiness شادی خوشنودی
mirth نشاط شادی
jubilees روز شادی
jubilee روز شادی
cock-a-hoop شادی کنان
merriment ابراز شادی
breezy شادی بخش
revelling شادی کردن
revelled شادی کردن
revels شادی کردن
reveling شادی کردن
reveled شادی کردن
joyously از روی شادی
banzai هلهله شادی
revel شادی کردن
joys شادی کردن
joy شادی کردن
tragicomedies دارای حزن و شادی
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
tragicomedy دارای حزن و شادی
To be in raptures . To be overjoyed . غرق در شادی بودن
exulted شادی کردن وجدکردن
exulting شادی کردن وجدکردن
ovation شادی وسرور عمومی
gleefully از روی شادی و خوشحالی
ovations شادی وسرور عمومی
elation ترفیع سرفرازی شادی
exult شادی کردن وجدکردن
carnivals کاروان شادی جشن
they returned in triumph شادی کنان برگشتند
carnival کاروان شادی جشن
exults شادی کردن وجدکردن
caper از روی شادی جست وخیزکردن
capers از روی شادی جست وخیزکردن
capered از روی شادی جست وخیزکردن
to be psyched for somebody [American E] در شادی کسی سهیم شدن
whoopla عیاشی و شادی پر سرو صدا
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
to be pleased for somebody در شادی کسی سهیم شدن
to be glad for somebody's sake در شادی کسی سهیم شدن
He was transported with joy. از شادی درپوست نمی گنجید
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
gee whiz <idiom> بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
kirmess جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoice شادی کردن وجد کردن
rejoiced شادی کردن وجد کردن
rejoices شادی کردن وجد کردن
rejoicingly شادی کنان وجد کنان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com