Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
put up
طرح کردن منزل دادن
put-up
طرح کردن منزل دادن
Search result with all words
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
Other Matches
accomodate
منزل دادن
lodge
منزل دادن
encage
منزل دادن
lodges
منزل دادن
accommodated
منزل دادن
encamp
منزل دادن
lodged
منزل دادن
accommodate
منزل دادن
accommodates
منزل دادن
encamps
منزل دادن
encamping
منزل دادن
encamped
منزل دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
lodge
منزل کردن
lodged
منزل کردن
lodges
منزل کردن
board
منزل کردن
boarded
منزل کردن
dwellings
منزل کردن
camped
منزل کردن
camps
منزل کردن
dwelling
منزل کردن
abide
منزل کردن
camp
منزل کردن
abided
منزل کردن
abides
منزل کردن
take up ones abode
منزل کردن
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
house
منزل
inns
منزل
habitations
منزل
inn
منزل
housed
منزل
habitation
منزل
houses
منزل
lodgings
منزل
lodging
منزل
homes
منزل
home
منزل
abode
منزل
withindoors
در منزل
abodes
منزل
halting place
منزل
biding
منزل
domicile
منزل
stage
منزل
hearth
منزل
hearths
منزل
lodge
منزل
dwelling
منزل
dwellings
منزل
lodged
منزل
lodges
منزل
pied-a-terre
منزل
domiciles
منزل
pieds-a-terre
منزل
hospice
منزل
commorancy
منزل
houseful
یک منزل بر
stages
منزل
hospices
منزل
house arrest
توقیف در منزل
household economy
تدبیر منزل
housekeeping
اداره منزل
roost
منزل کرن
digging
خانه منزل
homeward
بطرف منزل
dwelling house
منزل مسکونی
accommodating
منزل مناسب
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
home address
آدرس منزل
dwelt
منزل کرد
housework
کار منزل
roosted
منزل کرن
roosts
منزل کرن
home economics
تدبیر منزل
roosting
منزل کرن
He came out of the house.
از منزل درآمد
housed
منزل گزیدن
lodgment or lodge
منزل گیری
outdoors
خارج از منزل
house
منزل گزیدن
residance telephone
تلفن منزل
to move out
[از منزل]
رفتن
home economics
اقتصاد منزل
alfresco
خارج از منزل
houses
منزل گزیدن
to take up one's quarters
منزل کزدن
quarters
منزل بخش
dwelt
منزل داشت
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
accommodation
منزل وسایل راحتی
houseplant
گیاه توی منزل
search warrant
حکم تفتیش منزل
accommodations
منزل وسایل راحتی
lodgment
منزل گیری استقرار
pet
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
lodgement
منزل گیری استقرار
search warrants
حکم تفتیش منزل
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
well lodged
دارای منزل راحت
houseplants
گیاه توی منزل
house service meter
کنتور برق منزل
withindoors
اشخاص داخل منزل
halfway house
منزل نیمه راه
house wiring switch
کلید برق منزل
halfway houses
منزل نیمه راه
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
manor
ملک تیولی منزل
manors
ملک تیولی منزل
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
easement
راحت شدن از درد منزل
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com