Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
polities
طرز اداره سیاست
polity
طرز اداره سیاست
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
politic
سیاست
diplomacy
فن سیاست
politics
سیاست
kingcraft
سیاست
king craft
سیاست
policies
سیاست
policy
سیاست
politcs
سیاست
politician
اهل سیاست
the policy of the government
سیاست دولت
national policy
سیاست ملی
acrobats
سیاست باز
politician
وارددر سیاست
wage policy
سیاست دستمزد
politicians
وارددر سیاست
politicians
سیاست مدار
policy
مسلک سیاست
politicians
اهل سیاست
politician
سیاست مدار
mercantilism
سیاست بازرگانی
realpolitik
سیاست عملی
policy making
سیاست گذاری
policy makers
سیاست گذاران
policy of contianment
سیاست تحدیدی
restrictionism
سیاست محدودیت
public life
زندگی در سیاست
public policy
سیاست عمومی
politcs
علم سیاست
politcs
سیاست شناسی
political sclence
سیاست مدن
policy-making
سیاست گذاری
social policy
سیاست اجتماعی
colonialism
سیاست مستعمراتی
monetary policy
سیاست پولی
tax policy
سیاست مالیاتی
monopolist
سیاست انحصاری
stop go policy
سیاست تثبیت
realpolitik
سیاست تجربی
realpolitik
سیاست زور
neutralism
سیاست بی طرفی
new deal
سیاست جدید
power politics
سیاست زور
commercial policy
سیاست بازرگانی
expansionary policy
سیاست انبساطی
foreign policy
سیاست خارجی
fiscal policy
سیاست مالی
financial policy
سیاست مالی
fair deal
سیاست منصفانه
development policy
سیاست توسعه
anti development policy
سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
employment policy
سیاست اشتغال
economic policy
سیاست اقتصادی
budgetary policy
سیاست بودجهای
diplomatically
سیاست مابانه
acrobat
سیاست باز
fiscal policy
سیاست مالیاتی
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
king craft
سیاست پادشاهی
politics
سیاست مدون
policies
مسلک سیاست
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
politics
علم سیاست
health policy
سیاست بهداشتی
diplomacy
سیاست سیاستمداری
income policy
سیاست درامدی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
punitory
جزائی سیاست امیز
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
party politics
سیاست بازیهای حزبی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
tight money
سیاست پولی انقباضی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
the open door policy
سیاست دروازههای باز
International politics.
سیاست بین الملل
To enter politics .
وارد سیاست شدن
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
politick
سیاست بافی کردن
open door policy
سیاست درهای باز
nonintervention
سیاست کناره گیری
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
nonintervention
سیاست عدم مداخله
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
diplomatize
سیاست مداری کردن
functional finance
سیاست مالی اصولی
launch into politics
داخل سیاست شدن
income policy
سیاست مربوط به درامدها
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
intransigeance
سخت گیری در سیاست
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
ostrich policy
سیاست خود فریبی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
political sclence
علم سیاست کشورها
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
easy money policy
سیاست گشایش پول
plateform
اعلامیه سیاست دولت
outward looking policy
سیاست برون نگر
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
conservatism
سیاست محافظه کاری
to retire from politics
از سیاست بازنشسته شدن
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
intransigence
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
He is through ( done ) with politics .
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
intransigency
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
politics
علم سیاست امور سیاسی
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
power politics
سیاست جبر زور طلبی
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
clericalism
سیاست واصول واعمال روحانیون
radical
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
brinkmanship
سیاست رفتن تا مرز جنگ
To enter the arena of bloody politics.
وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
Pied Piper
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
rabble-rouser
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
Politics someone hell.
سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
wire pulling
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
geopolitics
درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
militarists
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarist
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
irredentism
سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
environmental refugee
پناهنده محیط زیستی
[بوم شناسی ]
[سیاست]
politicising
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
politicized
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
libertarian
طرفدارآزادی
[جدا از حکم دولت]
فردی
[فلسفه]
[سیاست]
functional finance
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
workplace
اداره
workplaces
اداره
cutchery
اداره
maladmidistration
سو اداره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com