English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
Other Matches
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
trompement گریز شمشیرباز از ضربه حریف
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
hitting به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hit به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hits به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
stances طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
stance طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
audible تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
backpedal عقب نشینی در مقابل حریف عقب نشینی
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
backsword man شمشیرباز
fencer شمشیرباز
assaulted یورش شمشیرباز
foilsman شمشیرباز فویل
sabreur شمشیرباز سابر
fencing position گارد شمشیرباز
line of attack سینه شمشیرباز
epeeist شمشیرباز اپه
assault یورش شمشیرباز
foilist شمشیرباز فویل
assaults یورش شمشیرباز
composite attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
time hit ضربه شمشیرباز در ضد حمله
sword arm دست مسلح شمشیرباز
fleche نقل مکان شمشیرباز
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
hit not valid ضربه بی ارزش شمشیرباز
offensive movement حرکت تهاجمی شمشیرباز
guarding حالت دفاعی شمشیرباز
coquille محافظ دست شمشیرباز
attack on the blade حمله شمشیرباز به تیغه
compound attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
fencing measure فاصله معمولی دو شمشیرباز
bib محافظ گلوی شمشیرباز
bibs محافظ گلوی شمشیرباز
lanista شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
guards حالت دفاعی شمشیرباز
guard حالت دفاعی شمشیرباز
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
jump حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumps حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumped حمله شمشیرباز با پرش به هوا
plastron محافظ سینه کمر و پهلوهای شمشیرباز
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
stand ایستادن
ceased ایستادن
seogi ایستادن
abides ایستادن
abided ایستادن
ceases ایستادن
cease ایستادن
ceasing ایستادن
to come to a stand ایستادن
to stand by ایستادن
to fetch up ایستادن
aby ایستادن
abye ایستادن
stop ایستادن
stopping ایستادن
stops ایستادن
be under way ایستادن
stopped ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
moa seogi خبردار ایستادن
team line up به صف ایستادن تیم
heisoku daeh ایستادن خبردار
line up به ترتیب ایستادن
hustings جای ایستادن و
ap seogi ایستادن معمولی
outstand بیشتر ایستادن
haktari seogi ایستادن لک لک وار
stagnate از جنبش ایستادن
stagnates از جنبش ایستادن
haehiji daeh ایستادن ازاد
fudo dachi محکم ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to stand at gaze خیره ایستادن
to stand fast محکم ایستادن
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
to stand in the gap دررخنه ایستادن
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
lie off دور ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
lineup به صف ایستادن تیم
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
line-up به ترتیب ایستادن
line-ups به ترتیب ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
to stand behind پشت سر ایستادن
pyeonhi seogi موازی ایستادن
standing room جای ایستادن
basophobia هراس از ایستادن
hunker سرپا ایستادن
shiko dachi ایستادن دایرهای
draw up سیخ ایستادن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
stances طرز ایستادن درتوپزنی
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
to stand by ایستادن وتماشا کردن
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
To stand to attention. خبر دار ایستادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up ردیف ایستادن تیم
stopped ایستادن توقف کردن
koa seogi ایستادن قلاب وار
stopovers در وسط راه ایستادن
stopover در وسط راه ایستادن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
beom seogi گربه سان ایستادن
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
stops ایستادن توقف کردن
stance طرز ایستادن درتوپزنی
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
stopping ایستادن توقف کردن
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
line-ups ردیف ایستادن تیم
ground محل ایستادن توپزن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
anchors ایستادن در دریا مهاری
stop ایستادن توقف کردن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
to come to a بحالت خبردار ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
anchoring ایستادن در دریا مهاری
anchor ایستادن در دریا مهاری
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
statgnate از جنبش ایستادن گندیده شده
peasde روی دوپا ایستادن اسب
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
picketed جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
stance طرز ایستادن در گوی زنی
to stand by oneself روی پای خود ایستادن
stations محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
pickets جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stationed محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
picket جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stances طرز ایستادن در گوی زنی
away خارج از نقطه ایستادن توپ زن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
baro jireugi ضربه دست مخالف ایستادن
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
float شناور ساختن روی اب ایستادن
floated شناور ساختن روی اب ایستادن
at front <adv.> در مقابل
fore <adv.> در مقابل
at the fore <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
vis-a-vis مقابل
vis a vis مقابل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com