Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (2 milliseconds)
English
Persian
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
Other Matches
archer
کمانگیر
archers
کمانگیر
bowman
کمانگیر
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
bracer
محافظ بازوی کمانگیر
crossbow man
کمانگیر با کمان صلیبی
archer's paralysis
گرفتگی عضله کمانگیر
finger tip
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
finger stall
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
armguard
قطعه چرمی محافظ دست کمانگیر
kissing button
برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
gaps
مسافت بین نوک هدف وصفحه نشانه از نظر کمانگیر
gap
مسافت بین نوک هدف وصفحه نشانه از نظر کمانگیر
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
seogi
ایستادن
ceasing
ایستادن
to stand by
ایستادن
ceased
ایستادن
cease
ایستادن
stand
ایستادن
abided
ایستادن
to fetch up
ایستادن
ceases
ایستادن
aby
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
abides
ایستادن
stops
ایستادن
stopping
ایستادن
stopped
ایستادن
stop
ایستادن
be under way
ایستادن
abye
ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
stagnating
از جنبش ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
outstand
بیشتر ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
basophobia
هراس از ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
lie off
دور ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
team line up
به صف ایستادن تیم
moa seogi
خبردار ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
hustings
جای ایستادن و
to stand at gaze
خیره ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
standing room
جای ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
koa seogi
ایستادن قلاب وار
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
beom seogi
گربه سان ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-ups
ردیف ایستادن تیم
anchor
ایستادن در دریا مهاری
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
stop
ایستادن توقف کردن
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stops
ایستادن توقف کردن
line up
ردیف ایستادن تیم
stopped
ایستادن توقف کردن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
anchors
ایستادن در دریا مهاری
ground
محل ایستادن توپزن
stopping
ایستادن توقف کردن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason
بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com