Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
proslavery
طرفداری از برده فروشی
Other Matches
dealing in slaves
برده فروشی
slave trade
برده فروشی
bistro
اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistros
اغذیه فروشی و مشروب فروشی
devotion
طرفداری
one tideness
طرفداری
adhesion
طرفداری
one sidedness
طرفداری
favoritism
طرفداری
partisanship
طرفداری
siding
طرفداری
partiality
طرفداری
favouritism
طرفداری
sidings
طرفداری
he sided with us
طرفداری از ما کرد
growthmanship
طرفداری ازرشد
take the part of
طرفداری کردن
to stand for
طرفداری کردن از
bias
طرفداری تعصب
prelatism
طرفداری ازمتران ها
party spirit
طرفداری حزبی
advocate
طرفداری کردن
sides
طرفداری کردن از
germanism
طرفداری از المان
side
طرفداری کردن از
biases
طرفداری تعصب
respect of persons
طرفداری و واهمه از کسان
To take someones side . To side with someone.
از کسی طرفداری کردن
advocating
طرفداری کردن حامی
advocates
طرفداری کردن حامی
favor
طرفداری مرحمت کردن
unprejudiced
بدون تبعیض یا طرفداری
libertarianism
طرفداری از ازادی فردی
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
to take the p of a person
ازکسی طرفداری کردن
favour
همراهی یا طرفداری کردن با
favouring
طرفداری مرحمت کردن
favouring
همراهی یا طرفداری کردن با
advocated
طرفداری کردن حامی
favour
طرفداری مرحمت کردن
favors
همراهی یا طرفداری کردن با
favors
طرفداری مرحمت کردن
favours
طرفداری مرحمت کردن
favoring
همراهی یا طرفداری کردن با
favours
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
طرفداری مرحمت کردن
favored
همراهی یا طرفداری کردن با
favored
طرفداری مرحمت کردن
sectionalism
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
with out any p to
بدون هیچ طرفداری ازاو
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
pan americanism
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
bondman
برده
villain
برده
bondsman
برده
slave
برده
serfs
برده
slaves
برده
serf
برده
wrapt
برده
villains
برده
slaving
برده
male salve
برده
bondservant
برده
slaved
برده
feminism
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
temperance
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
insurrectionism
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
The senator argued in favour of lowering the tax.
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
world federalism
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
teetotal
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
slaveholder
برده دار
slaveholder
صاحب برده
named
نام برده
slaveholding
برده داری
slaver
برده فروش
overwrought
کار برده
slaveholding
مالکیت برده
escaped slave
برده فراری
manumission
ازادی برده
conspicuious consumption
بکار برده شد
allottee
سهم برده
mameluke
برده بنده
enslaves
برده کردن
enslaved
برده کردن
abrogate
از میان برده
enslaving
برده کردن
abrogates
از میان برده
enslave
برده کردن
slaver
تاجر برده
master slave
ارباب و برده
slave merchant
برده فروش
slavery
برده داری
slave computer
کامپیوتر برده
above
نام برده
prohibitionism
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
bond servant
برده بدون مزدواجرت
above named
نام برده شده
rapt
برده شده مجذوب
emancipation
ازاد کردن برده
manumission
ازاد کردن برده
master slave system
سیستم ارباب و برده
named here under
نام برده درزیر
setting free
ازاد کردن برده
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
slave mode
حالت پیرو یا برده
echeloned displacement
تغییرموضع رده برده
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
phonetist
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
loyalist
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalists
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
lastmentioned
اخر از همه نام برده
prize poem
شعری که جایزه برده است
agrarianism
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
This letter has been tampered with .
در این نامه دست برده شده
holandric
منحصرا از طرف پدر ارث برده
My legs fell asleep
[are numb]
.
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
truck trailer
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
love set
بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
sales
فروشی
for sale
فروشی
on sale
فروشی
disposability
فروشی
on offer
فروشی
in tow
<idiom>
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
hologynic
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
photoresist
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
greengrocery
سبزی فروشی
draperies
ماهوت فروشی
draperies
پارچه فروشی
smithy
اهن فروشی
smithies
اهن فروشی
jewelry
جواهر فروشی
newsstand
روزنامه فروشی
perfumery
عطر فروشی
retail trade
خرده فروشی
salter
نمک فروشی
cash crop
محصول فروشی
short sale
پیش فروشی
short sale
سلم فروشی
cash crop
فرآورد فروشی
wineshop
باده فروشی
slopwork
دوخته فروشی
taproom
بارمشروب فروشی
whole sale trade
عمده فروشی
whole sale dealer
عمده فروشی
retail sales
خرده فروشی
retail dealing
خرده فروشی
wholesale
عمده فروشی
optometry
عینک فروشی
peacockery
خود فروشی
pedlary
دست فروشی
toploftiness
خود فروشی
priggery
علم فروشی
priggishness
علم فروشی
snack bars
ساندویچ فروشی
snack bar
ساندویچ فروشی
prudishness
عفت فروشی
toggery
لباس فروشی
grocer's
خواربار فروشی
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
grocery
خواربار فروشی
butchery business
گوشت فروشی
ironmongery
اهن فروشی
stapling
مرکزعمده فروشی
stapled
مرکزعمده فروشی
staple
مرکزعمده فروشی
upholstery
پرده فروشی
drugstores
دوا فروشی
chandlery
شمع فروشی
drugstore
دوا فروشی
barroom
نوشابه فروشی
bijouterie
جواهر فروشی
grocer's shop
خواربار فروشی
food shop
خواربار فروشی
pedantry
فضل فروشی
upholstery
مبل فروشی
drapery
ماهوت فروشی
drapery
پارچه فروشی
retail
خرده فروشی
snobbery
افاده فروشی
haberdashery
خرازی فروشی
glassman
شیشه فروشی
retail
جزئی فروشی
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
built up frog
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
oversell
فزون فروشی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com